لویی "اهرام کجاست ؟"
لیام "لویی سوال ماعم دقیقا همینه"
لویی "اما واقعا کجاست ؟ برج ایفل اینجا چه گوهی میخوره ؟ اصن ..."
هری پرید وسط حرف دوست پسرش و گفت .
هری "لویی عزیزم آروم باش میدونم گیج شدی خب ماهاعم گیج شدیم ولی دلیل نمیشه آرامشتو از دست بدی نفس عمیق بکش دم بازدم"
جس "خب نظرتون چیه از بقیه ی مردمم بپرسیم ببینیم اونا چی میگن؟"
زین "در مورد چی چی میگن ؟"
جس "ببینیم اونام اون برج ایفل یه فاک رفته رو اونجا میبینن یا ما ها توهم زدیم"
زین از این طرز حرف زدت جسیکا تعجب کرد اما هیچی نگفت .
جسیکا از اونا دور شد و رفت پیش یه دختر که چند متر از اونها دور تر بود .
جس "سلام ببخشید خانم شما اونجا چیزی میبینین ؟"
و به جایی که قبلا سه تا هرم بود اشاره میکنه .
دختر با تعجب به جسیکا نگاه میکنه و میگه .
_"البته که میبینم"
جسیکا سریع میگه .
جس "خب چی میبینی ؟"
دختر با تعجب بیشتری به جسیکا نگاه میکنه و میگه .
_"معلومه اونجا برج ایفله"
الان جس با تعجب داشت به دختر نگاه میکرد .
جس "ببخشید اینجا چه شهریه"
_"اینجا شهره اوپتیموسه"
جس با چشمای درشت به دختر نگاه کرد .
تشکری کرد و برگشت پیش بقیه .
بقیه وقتی دیدن جس داره برمیگرده سریع رفتن پیشش .لویی "خب جس اینجا کجاست چرا اصن برج ایفل اینجاست چرا..."
جس "لویی یه دیقه حرف نزن بهت میگم اینجا شهره اوپتیموسه"
لویی "شهره چی چی ؟ مگه شهره اوپتیموسم داریم"
لیام و زین خشکشون زده بود .
اینجا شهره اوپتیموسه ؟لیام "جان ؟ شهره اوپتیموس ؟ همونی که تو رو دزدیده بود ؟"
جس "آره لیام و شهر همونی که سوسک شده بود و تو رو گرفته بود"
زین "اون قدرتای خیلی زیادی داره و فک کنم اینم یکی از قدرتاش فکر کنم همه ی اینها توهمن"
صدای داد لیام در اومد .
همه با تعجب بهش نگاه کردن .
لویی رو دیدن که کنار لیام ایستاده و لیام یه نگاه مرگ بار داره به لویی میکنه .لویی "چیه خب میخواستم مطمئن شم توهمه"
جس "خب انگار توهم هم نیست"
YOU ARE READING
♤ Pyramids♤ {Z.M}{L.S}
Fanfictionمصر همه چی از مصر شروع میشه اما کجا به پایان میرسه ؟ شاید جایی عجیب حداقل عجیب تر از مصر