پارتی، با عزرائیل!

2.5K 580 70
                                    

_این هفته بچه ها قرار پارتی گذاشتن همه هم دعوتن شما میایین؟

بکهیون که در حال رد شدن کنار یه دسته آدم بود، تونست صداشونو درمورد مورد علاقه ترین بکهیون بشنوه و مثل کانگورو بپره وسط حرفشون.

_پارتی کجا؟

پسره که داشت حرف میزد با تعجب برگشت و با دیدن بکهیون آب دهنشو قورت داد.

_خونه ی یکی از بچه های سال پایینیه. میگن خیلی پولدارن برای همین یه پارتی آشنایی گرفته برای سال دومی ها و سومی ها.

بکهیون دستش روی شونه ی پسره بود و با تموم شدن حرف پسره دستشو برداشت و متفکر سمت کلاسشون رفت.

با پا درشو باز کرد و در حینی که داشت میرفت سمت نیمکت دوستاش با صدای بلند گفت:

_هون..از این پارتیه چیزی میدونی؟؟

سهون در حال حرف زدن بود که با شنیدن صدای بکهیون ، حرفشو قطع کرد و سرشو برد بالا.

_پارتی؟کدوم؟

بکهیون رسیده بود کنار میزشون و با بیخیالی نشست روی نیمکت و درحالی که طبق عادتش دستاشو کرده بود داخل موهای کای و گفت:

_چمیدونم مسکیکه یه سال پایینی گرفتتش.

حالا سوهو و کای هم توجهشون جلب شده بود و چانیول هم که اونور کلاس بود داشت به صورت نامحسوس به حرفهاشون گوش میداد.

_هیچی همین امشبه ساعت ۹ عه تا ۴ فکر کنم،میخوایی بری؟

_آره شماها میایین؟

سهون سرشو تکون داد و کایو سوهو هم موافقتشونو اعلام کردن.

_فقط کای و هون..میشه دوست پسراتونو نیارین لطفا؟

بکهیون با اخم و با لحنی که التماس توش موج میزد گفت.
میخواست یه شب راحت باشه و اگه دوست پسرای تخمی دوستاش میزاشتن حتما بهش خوش میگذشت و اصلا اصلا دوست نداشت ریختشونو ببینه.

_میشه بپرسم چرا انقدر ازشون بدت میاد؟؟

سهون با عصبانیت پرسید و باعث شد بحث یکم معذب کننده بشه.
گاهی اوقات اینکه بکهیون انقدر از دوست پسراشون بدش میومد،روی عصابش میرفت و دوست داشت بکهیونو بگیره بکوبه توی دیوار،چون رسما هیچ جا نمیتونست با دوست پسرش جایی بره و یا اگه میرفت بکهیون ناراحت میشد.
بکهیون دستشو کشید روی صورتش و با حرص پرید به سهون:

_تو لوهانو ندیدی منو میبینه انگار دشمن خونیشم. فقط لو نیست که،کیونگسو وقتی نگاهش میکنم انگار دارم فحشش میدم. چنان با کراهت نگام میکنه انگار چیه. بخدا بخوایین بیارینشون باهاتون حرف نمیزنم.

البته که لوهانو کیونگسو حق داشتن...اونقدر بکهیون به دوست پسرشون نزدیک بود که میترسیدن دوست پسراشونو از دست بدن.
صد درصد بکهیون هیچ وقت دوستاشو به چشم دوست پسر ندیده و نخواهد دید و همچنین دوستاش!

☆°without ugly nerves°• [Chanbaek _ sulay _ kaisoo]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant