به صورتش اب زد و سرش و بالا برد ... زیر چشمهاش گودی افتاده بود ...دیشب خواب نداشت ، به همه چیز فکر کرده بود ، همه کس ، ولی دست آخر بازم خودش و جایی که بود پیدا کرده بود ... توی خیابون بین مردهای کثیفی که بهش بکی خوشگله میگفتن و توی رینگ سر ناک اوت شدنش شرط بندی میکردن ... دست خیسش و لای موهاش کشید ... باید هر طور شده خودش و از باتلاقی که توش فرو رفته بود بیرون میکشید ... یه راه حل باید پیدا میکرد که دیگه برای کیم کای لعنتی مشت نزنه !... اگه اینجوری پیش میرفت ، یه روز درست بین همون مردهایی که ادعاشون میشد ، وسط رینگ از پا در میومد ... دستی زیر چونه ی کبود شدش کشید ... خیلی وقت بود صورتش و بدنش و بدون جای کبودی ندیده بود ... حالش از خودش و زندگیش بهم میخورد ...اگه فقط سهون راضی میشد هیچ وقت وارد اون زندان لعنتی نمیشد و الانم دیگه لازم نبود بدهی های لعنی توی زندانش رو که قرار نبود تموم بشه ، پس بده.
کلافه وسایلش رو توی ساکش چپوند که دستی روی شونه اش قرارگرفت ؛ دست رو پس زد ساک رو روی نیمکت انداخت و برگشت که کای ازش پرسید-چیه ؟ مسابقه جدید داری ؟ با کسی شرط بستی ؟ یا نکنه میخوای یکی رو مغور بیاری ؟
بکهیون جوابی نداد و دوباره مشغول ساکش شد که کای دوباره پرسید
-با توم بک ... چته ؟ چرا گرفته ای ؟
بکهیون ساکش رو روی زمین انداخت
-بگو چیکارم داری و برای چی اومدی به این چیزا هم کاریت نباشه
کای دستاش رو وارد جیبش کرد و به چهارچوب در تکیه داد
- یه کاری دارم برات ...کاره خودته
بکهیون زیر چشمی بهش نگاه کرد و حوله رو برداشت و یه تا بهش زد
- کجاس؟!
کای لبخندی زد ...بکهیون واقعا باهوش بود...دستش و وارد جیب توی کتش کرد و یه پاک کوچیک بیرون کشید
- این و برام جابه جا میکنی
-اگه قبول نکنم؟!
کای پاکت و روی میز گذاشت و دستش و روش گذاشت
- میدونی دقیقابیست و سه تا چک داری پیش من
بکهیون چشم هاش رو چرخوند ... حوله رو آروم توی ساکش گذاشت
-پس باید بپرسم بابته انجامش چندتا از چک هامو برمیگردونی؟
کای لبخندی از رضایت زد
-اگه کارتو درست وکامل انجام بدی و ... بعدشم خوب تمیز کاری کنی ... شاید همش
بکهیون از جواب کای یکم جا خورد ؛ انتظارش رو نداشت ، یعنی چه کاری بود که بابتش کای حاضر بود همه ی چک هاش رو برگردونه؟
بکهیون کمی تعلل کرد و لبش رو گاز گرفت و پاکت رو از روی میز برداشت-باشه ... چقدر وقت دارم برای تموم کردنش ؟
کای تکیه اش رو از در گرفت
YOU ARE READING
*FEINT*
Fanfiction ✾FEINT ✾ ▪️بکهیون پسری که با برادرش سهون به مشکل برخورده چون دست به کار های خطرناک میزنه ▪️چانیول مردی که زنش و بخاطر بیماری از دست داده و یه پسر پنج ساله به اسم جوسون داره ▪️چی میشه اگه پارک چانیول دکتر ،عاشق برادر...