بعد از کلی داد و بیداد هر کدوم سمتی روی جدول پیاده رو نشسته بودند ...چانیول عصبی نفس نفس میزد ومدام از بطری آب میخوردبکهیونم کلافه دست توی موهاش کرده بود ...این وسط کیونگسو خیلی آروم ، بین اون دوتا نشسته بود و و منتظر بود اگه دوباره بهم حمله کردن ، خودش رو بندازه وسط
چانیول بطری آب رو که تموم کرد ، دوباره یاد چکش افتاد ...حقوق سه ماهش بود ...بطری آب رو پرت کرد سمت بکهیون
-تو یه احمق دله دزدی ...اصلا باید ازت شکایت میکردم
بکهیون که پاهاش رو بلند کرده بود تا بطری بهش نخورده ، با ابروهای درهم یکباره سمت چانیول حمله کرد تا شتکش کنه .
کیونگسو از پاهاش گرفت و داد زد
-بس کنیــــــــــد !هم چانیول هم بکهیون توی همون حالت نیم خیز و آماده برای حمله شون خشکشون زد و چند دقیقه بعد تونستن به حالت عادیشون برگردن .
کیونگسو از جاش بلند شد درحالیکه اخم کرده بود
-پاشین برین پی زندگیتون خودم میرم دنبال کیف و مدارک توش چون اگه شما دوتا رو هم ببرم هیچ کاری نمیتونم بکنم بلکه جلوی دست و پام رو هم میگیرین
چانیول با اعتراض بلند شد
-من باید بیام همه ی زندگیه من توی همون کیفه لعنتیه که رفیق دزدت پیچوندش
بکهیون با شنیدن حرف چانیول بلند شد و صداش رو بالا برد
-دزد خودتی مرتیکه ی گوسفند میخواستی بیشتر حواست رو جمع کنی به من چه ؟
باز هر دو برای حمله بهم آماده میشدن که کیونگسو دوباره داد زد
-خفه شید دیگه عه ! گفتم گورتونو گم کنید خودم پیداش میکنمچانیول سمت کیونگسو چرخید ...یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش کرد
-گوش کن بچه! ...حتی فکرشم نکن !...با خودم میریم دنبالش
کیونگسو لباش رو مچاله کرد و سمت بکهیون چرخید
-بریم پیش دو کله !
بکهیون کلافه سرش رو تکون داد و سمت چانیول چرخید
-صدات در نمیاد !
چانیول چشم هاش رو لوچ کرد و کمی سمت ماشینش رفت که بکهیون ازش جلو زد و در سمت راننده رو باز کرد
-من میرونم
چانیول که چشمهاش دوتا شده بود از پس گردنش گرفت و از ماشین دورش کرد
-چه غلطا ...چخه !کیونگسو با اخم به هردوشون نگاه کرد و سرش رو تکون داد
-لازم نکرده شماها رانندگی کنین چون هرکدومتون رانندگی کنه به جای اینکه بریم پیشه دوکله میریم اون دنیا پس هر دو تون عینه آدم میشینین عقب و من میرونم حرف هم نمیزنین صداتونم در نمیاد چون هرکدومتون صداتون در بیاد یه درکونی میزنم بهش و پرتش میکنم پایین
بلافاصله بعداز تموم کردن حرفش هم پشت فرمون نشست و چانیول و بکهیون رو مجبور کرد تا با فاصله از هم عقب بشینن و کاری به هم نداشته باشن.
وقتی رسیدن کیونگسو براشون خط و نشون کشید که تنها میره و نباید دنبالش برن و باهم هم دعوا نکنن ؛ حالا اون دوتا توی ماشین نشسته بودن و هرکدوم سمتی رو نگاه میکرد تا باهم چشم تو چشم نشن تا اینکه چانیول طاقت نیاورد و به حرف اومد
-این دو کله کیه؟
بکهیون بدون اینکه برگرده سمتش جواب داد
-یه آدم گنده که میتونه کیف و مدارکت رو بر گردونهچانیول بخاطر استرس پاهاش رو تکون میداد.... چشمهاش هنوزم سمت جایی که کیونگسو رفته بود ، خشک شده بود
-پاهات رو کم تکون بده
چانیول سمت بکهیون نگاه کرد و بعد پاهاش آروم گرفت
- اون پول رو احتیاج دارم !
صداش یکم میلرزید ، بکهیون نمیخواست خودش رو مشتاق نشون بده ولی باید میفهمید ...آهی کشید
- همه به پول نیاز دارن !.... اون پول و خودت کار کردی
چانیول بازم پاهاش تکون میخورد ...آهی کشید و سمت بکهیون چرخید ...شاید بکهیون داشت بیخود سرش شیره میمالید که اخرشم بگه که مدارک و دادن رفته ؟!...
بیچاره میشد ...صد در صد !
- گوش کن جوجه !...اگه داری میپیچونیم!...بیا معامله کنیم حداقل
بکهیون پوزخند زد و به حالت عصبی چانیول نگاه کرد
- ببین ...من نه وقتش رو دارم ..نه حوصله برای پیچوندنت ..اگه چکت پیدا نشد برات کار میکنم ...خوبه ؟!
به هر حال بکهیون هر چه زودتر باید اون خونه رو تحویل میداد ...کیونگسو خیلی وقت بود که دیگه پیشش زندگی نمیکرد ...و بکهیون مجبور بود اجاره خونه رو خودش بپردازه ! البته برای مسئله فلش کارتم باید اینکار و میکرد
چانیول از پیشنهاد بکهیون استقبال کرد
-باشه اگه چک پیدا نشد باید یه سال برام کار کنی
-یا مگه داری برده میگیری واسه خودت ؟ مگه مبلغش چقدر بود ؟
-اونقدری بود که یک سال حتی اگه کار هم نکنم بتونم راحت زندگی کنم
بکهیون لعنتی به خودش فرستاد که دهنش رو بی موقعه باز کرده بود ؛ یک سال زمانه زیادی بود خب .
بالاخره کیونگسو از اون ساختمون نیمه کاره و تاریک بیرون اومد و چانیول با دیدنش سریع پیاده شد .
-چیشد ؟ چی گفت ؟ میتونه پیداش کنه ؟
کیونگسو سرش رو تکون داد
-گفت میفرسته دنبالش تا فردا اگه پیدا شد که خوشبحالته اگه نشد هم دیگه باید امیدت رو ازش ببری چون دیگه عمرا پیدا بشه
چانیول نفسش رو بیرون فوت کرد حالا باید چیکار میکرد ؟
بکهیون که هنوز داخل ماشین بود خودش رو سمته پنجره ی طرفه چانیول کشید
-دوکله پیداش میکنه خیالت راحت الانم بشینین بریم یه چیزی بخوریم من از دیشب هیچی نخوردم
-من باید برگردم خونه جوسون رو گذاشتم پیشه همسایه و الان میدونم که حسابی کلافه اش کرده
کیونگسو به بکهیون اشاره کرد که پیاده شه و سمته چانیول چرخید
-فردا بهت خبر میدم که پیدا شد یا نه امیدوارم پیدا بشه
YOU ARE READING
*FEINT*
Fanfiction ✾FEINT ✾ ▪️بکهیون پسری که با برادرش سهون به مشکل برخورده چون دست به کار های خطرناک میزنه ▪️چانیول مردی که زنش و بخاطر بیماری از دست داده و یه پسر پنج ساله به اسم جوسون داره ▪️چی میشه اگه پارک چانیول دکتر ،عاشق برادر...