توی خواب چرخید و کمی از زیر لحاف بیرون رفت ..با حس سرمای اتاق اخم کرد و دوباره چرخید ...منبع گرمایی که کنارش خوابیده بود رو پیدا کرد و بهش چسبید .تمام مدت چانیول به سقف خیره بود و با تکون های بکهیون بهش نگاه میکرد ...وقتی متوجه شد که سردی هوا اذیتش کرده ، به پهلوش چرخید و دستش رو به کمر بکهیون رسوند ، بیشتر سمت خودش کشیدش ...بکهیون کاملا بین آغوشش فرو رفته بود . چانیول به صورت غرق در خوابش خیره بود ... عاشق بکهیون نبود ولی ازش خوشش میومد . دوست داشت همیشه همین جوری توی بغلش بگیرتش ... اینطوری میتونست آروم بشه ... نفس عمیقی گرفت و به دیوار روبه روش خیره شد ... عکس همسرش اونجا بود . لبخند میزد ... دوباره اخم کرد ... دندونهاش رو به هم فشار داد" صدای دندونهات بیدارم کرد...اینطوری فشار نده میشکنن"
صدای خواب آلود بکهیون رو که شنید سرش رو پایین برد و بهش نگاه کرد... با چشمهای خمار بهش نگاه میکرد ... اون واقعا خیلی کیوت بود ... ناخوداگاه کنارهی لبهاش بالا رفت
" بخواب پاپی کوچولو"
بکهیون رو بیشتر به خودش فشار داد ... انگار میخواست اون پسر رو توی خودش حل کنه ...بکهیون تکونی خورد و کمی خودش رو بالا کشید
" ساعت چنده ؟ "
کمی گیج پرسید و حصار دست های چانیول رو از دور بدن خودش باز کرد و سمت ساعت چرخید
" ۳ شب"
" نخوابیدی هنوز؟"بکهیون همزمان روی بازوش تکیه داد و پرسید ... به صورت چانیول نگاه کرد ... چقدر کلافه بنظر میرسید
" نه ...نمیتونم بخوابم "
بکهیون سرش رو تکون داد و چرخید تا از چانیول دور بشه ولی باز سردی هوا باعث شد بدنش به لرزه بیوفته و خیلی زود سمت چانیول خودش رو کشید و باعث شد چانیول پوزخند بزنه
" هوا خیلی سرده"
بکهیون گفت و اجازه داد تا چانیول اون رو سمت خودش بکشه ، وقتی به بدن چانیول چسبید تازه متوجه شد که چانیول لخته ...چشمهاش گشاد شد و آب دهنش رو قورت داد
" چانیول تو خیلی لختی"
ابروهای چانیول بالا رفت و بعد خندید ... در واقع هیچ کس تا به اون روز ندیده بود که چانیول تو اون یه هفته بخنده
" اگه منظورت اینه که لباس تنم نیست خب اره ولی منظورت از خیلی رو نمیفهمم"
بکهیون اخم کرد و به صورت چانیول که کمی بشاش تر بنظر میرسید نگاه کرد
" منظورم اینه که هیچی تنت نیست و همه چیزت رو بیرون انداختی "
" من شلوار تنمه بک"
" خودم میبینم پارک ...منظورم چیزت نبود"بکهیون پوکر نگاهش کرد و سرش رو روی بالش گذاشت ولی نتونست چشمهاش رو از سینه های ورزیده ی چانیول بگیره
CZYTASZ
*FEINT*
Fanfiction ✾FEINT ✾ ▪️بکهیون پسری که با برادرش سهون به مشکل برخورده چون دست به کار های خطرناک میزنه ▪️چانیول مردی که زنش و بخاطر بیماری از دست داده و یه پسر پنج ساله به اسم جوسون داره ▪️چی میشه اگه پارک چانیول دکتر ،عاشق برادر...