part18~عاشقش نبودم

805 150 24
                                    


توی خواب چرخید و کمی از زیر لحاف بیرون رفت ..با حس  سرمای اتاق اخم کرد و دوباره چرخید ...منبع گرمایی که کنارش خوابیده بود رو پیدا کرد و بهش چسبید .تمام مدت چانیول به سقف خیره بود و با تکون های بکهیون  بهش نگاه میکرد ...وقتی متوجه شد که سردی هوا اذیتش کرده ، به پهلوش چرخید و دستش رو به کمر بکهیون رسوند ، بیشتر سمت خودش کشیدش ...بکهیون کاملا بین آغوشش فرو رفته بود . چانیول به صورت غرق در خوابش خیره بود ... عاشق بکهیون نبود ولی ازش خوشش میومد . دوست داشت همیشه همین جوری توی بغلش بگیرتش ... اینطوری میتونست آروم بشه ... نفس عمیقی گرفت و به دیوار روبه روش خیره شد ... عکس همسرش  اونجا بود . لبخند میزد ... دوباره اخم کرد ... دندونهاش رو به هم فشار داد

" صدای دندونهات بیدارم کرد...اینطوری فشار نده میشکنن"

صدای خواب آلود بکهیون رو که شنید سرش رو پایین برد و بهش نگاه کرد... با چشمهای خمار بهش نگاه میکرد ... اون واقعا خیلی کیوت بود ... ناخوداگاه کناره‌ی لبهاش بالا رفت

" بخواب پاپی کوچولو"

بکهیون رو بیشتر به خودش فشار داد ... انگار میخواست اون پسر رو توی خودش حل کنه ...بکهیون تکونی خورد و کمی خودش رو بالا کشید

" ساعت چنده ؟ "

کمی گیج پرسید و حصار دست های چانیول رو از دور بدن خودش باز کرد و سمت ساعت چرخید

" ۳ شب"
" نخوابیدی هنوز؟"

بکهیون همزمان روی بازوش تکیه داد و پرسید ... به صورت چانیول نگاه کرد ... چقدر کلافه بنظر میرسید

" نه ...نمیتونم بخوابم "

بکهیون سرش رو تکون داد و چرخید تا از چانیول دور بشه ولی باز سردی هوا باعث شد بدنش به لرزه بیوفته و خیلی زود سمت چانیول خودش رو کشید و باعث شد چانیول پوزخند بزنه

" هوا خیلی سرده"

بکهیون گفت و اجازه داد تا چانیول اون رو سمت خودش بکشه ، وقتی به بدن چانیول چسبید تازه متوجه شد که چانیول لخته ...چشمهاش گشاد شد و آب دهنش رو قورت داد

" چانیول تو خیلی لختی"

ابروهای چانیول بالا رفت و بعد خندید ... در واقع هیچ کس تا به اون روز ندیده بود که چانیول تو اون یه هفته بخنده

" اگه منظورت اینه که لباس تنم نیست خب اره ولی منظورت از خیلی رو نمیفهمم"

بکهیون اخم کرد و به صورت چانیول که کمی بشاش تر بنظر میرسید نگاه کرد

" منظورم اینه که هیچی تنت نیست و همه چیزت رو بیرون انداختی "
" من شلوار تنمه بک"
" خودم میبینم پارک ...منظورم چیزت نبود"

بکهیون پوکر نگاهش کرد و سرش رو روی بالش گذاشت ولی نتونست چشمهاش رو از سینه های ورزیده ی چانیول بگیره

*FEINT*Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz