Part 8

48 7 0
                                    

Selena:
با هری پیاده به اون خونه رفتیم...
محله ی خیلی تمیزی بود.
خونش خیلی چشم نواز بود...
4 طبقه بود!
حیاط اش هم خیلی خوب و سر سبز بود..
با اینکه یه اپارتمان بود یه حیاط داشت..
+بریم داخلش رو ببینیم؟
صدای هری مو به خودم اورد.
-عمم باشه!
با هری به طبقه ی 3 رفتیم.
و بله... طبقه ی سوم قرار بود برای من بشه!
رفتیم داخل رو ببینیم.
خونه ی بزرگ و راحتی بود.
فقط یکم کار داشت.
با هری رفتیم آشپزخونه رو ببینیم. خیلی خوب بود،کابینت های یه دست و قشنگ.
تنهایی رفتم تا بالکن رو ببینم. خیلی منظره ی باحالی داشت:)
هری صدام زد تا بیام اتاق رو ببینم.
رفتم به سمت اتاق.
من که خودم تنهایی زندگی میکنم.. پس لازم نیست دوتا اتاق داشته باشه،این خونه برای هفت مشتم کافیه.
-اینجا فوق العادس!!
+همینطوره.
با هری دوباره به املاکی رفتیم.
من تصمیمم رو گرفته بودم،این خونه رو اجاره میکنم.
+خوب شما اگر قصد اجاره دارید،باید یه مقداری هم روی این پول بزارید.
-بله قصد اجاره دارم،من مقداری پول رو الان میدم.
+ممنون
-عا انقد کافیه؟
+راستش اول باید 300 تا بدید تا خونه رو اجاره کنید و هرماه اون مقدار پول رو بدید.
-عمم باش یه جوری جورش میکنم.
از املاکی اومدم بیرون..
نسبت به اون خونه،خوب، خوب دراومد... واقعا به اون خونه نیاز دارم. اگر نخرمش هیچ جا نمیتونم بمونم.
Halsey:
داشتم خونه رو تمیز میکردم. حسابی کار داشتم‌. یاد سل افتادم.. متمعناً از خونه خوشش اومده. بهش زنگ زدم. بعد 4 بوق برداشت.
-الو سلام سل
+سلام
-چی شد؟ خونه!
+راستش باید 300 تا بزارم روش
-خوب اول کاری این کارو باید بکنی دیگه.
+اره خوب...
-جایی حساب باز نکردی که وام بگیری؟
+ها؟ چی؟ ارههه! اره! هالزی من بهت بعدا زنگ میزنم!
قط کرد!
واا! چی شد؟
ولش کن بابا....
به کارم برسم بهتره.
Selena:
تازه یادم افتاد...
من وقتی تو نیویورک بودم مامان بابام برام یه حساب باز کرده بودن...
تو اون میتونم وام بگیرم...
البته باید برم و امضا کنم... اینطوری نمیشه که!
اما تو کارت اون حسابم 240 تا پول هست!
پس میتونم بخرم!
سریع به مامانم زنگ زدم.
رفت تو پیغام گیر.. خدای منن! لنتی.
قط کردم. گوشیم زنگ خورد! فک کردم مامانمه اما نه! هالزی بود.
-بله؟
+سلی برای شام به خونه ی ما بیا.
-هووم؟ جدی؟
+اره! اونطوری خونمم میبینی!
-،عاا باشه! حتما!
+خوشحال میشم! بای.
-بای!
قط کردم و گوشیمو انداختم اون ور.
باید به مامانم بگم که پول رو کارت به کارت کنه. پس باید تا اون موقعه یه حساب باز کنم!
ساعت 7 بود،و هنوز هوا تاریک نشده بود.
لباسای بیرونی مو عوض نکرده بودم،با همون وضع به بیرون رفتم.
رفتم بانک تا یه حساب باز کنم! تا اونجایی که حساب باز کردن زیاد سخت نیس،میتونم امروز باز کنم.
باد بهاری می وزید!
با کلی فکر به بانک رسیدم!
-سلام اقا!
+عصر بخیر خانم! بفرمایید
-عاا من میخوام یه حساب باز کنم.
+تو همین بانک؟
-بله!
+خوب، شما این فرم رو پر کنید!
-البته.
فرم رو گرفتم و پر کردم. خوشانسانه کد ملیم همرام بود.
+خیلی ممنون! کارت تون الان اماده میشه!
-ممنونم!
نزدیک 10 مین منتظر بودم.
+خانم! بفرمایید.
-خیلی ممنونم!!
+خواهش میکنم!
-بفرمایید پولتون!
+ممنون!
کارتم رو گرفتم! روش نوشته بود ″Selena Marie Gomez″
″سلنا ماری گومز″ عالی بود!
از بانک بیرون اومدم. ساعت 8 شده بود. باید به خونه ی هالزی میرفتم. منو به شام دعوت کرده بود،از طرفی خونش رو میبینم.
به هالزی زنگ زدم تا ادرس رو برام مسیج کنه.
حرفم با هاش تموم شد و ادرس رو فرستاد‌.
تاکسی گرفتم و ادرس رو براش خوندم.
رسیدم‌،و طبق ادرسی که داده بود‌ یه خونه بود و اپارتمانی نبود. واای خدای من! این خونه یکی از بهترین خونه هاس! زنگ رو زدم و بعد چند ثانیه در باز شد. درست اومده بودم. رفتم تو و هالزی رو بغل کردم.
+خوش اومدی.
-ممنونم!
+بیا بریم بشینیم.
-باش، هالزی! فاک بهت!! این یکی از بهترین خونه هاس! و من برای اجاره کردم یه خونه ی آپارتمانی دارم جون میدم!!
+اروم!اروم! باشه اصلا! این خونه برای تو!!
-هوووف! باشه
هردومون خندیدیم.
رفتم و نشستم رو مبل.
+چایی میخوری؟
-عاا اره. ممنون میشم!
+حتما
20 مینی گذشت که هالزی با یه سینی و دوتا چایی اومد.
+بیا!
-ممنون!
چایی مون رو خوردیم.
″دینگ دینگ″
-عاا خدای من! کیه؟
+هری!!
-چی؟؟
هالزی در رو باز کرد و هریبا موهای فرش اومد تو!
+خوش اومدی هزا!!
×ممنون!
-عاا سلام!
×سلام!
+خوب بیاید دارم شام رو میکشم!
-باشه!
بوی مرغ میومد! مرغ گذاشته بود.
سر میز نشستیم. به هالزی یه سرفه ای کردم و به هرس اشاره کردم که چرا بهم نگفتی این اومد! البته طوری که هری متوجه نشه!
+اهم اهم! عمم هری.. خونه چیشد؟
×چیزی نشد! قصد خرید دارن!
-اوهوم!
+عالیه!
همه شروع به خوردن کردیم! گوشیم زنگ خورد و برش داشتم.. مامانم بود!
-الو! مامان!!
≠سلام عزیزم! زنگ زده بودی! اونجا چخبره؟! حالت خوبه! کجا میمونی شب؟
-مامان! حالم خوبه ممنون! من تو هتل میمونم! بگو چیشده؟ من هالزی رو پیدا کردم!! دوست بچگی هام! تو هم اونو میشناسی! و اون منو کمک میکنه تا یه خونه اجاره کنم! بخاطره همون بهت زنگ زدم!
≠عا!! خدای من جدی؟؟!
-اوهوم! خوب مامان توی اون کارتم 240 تا توش پول عه! ازت میخوام توی این حسابم که همین امروز باز کردم کارت به کارت کنی تا بتونم خونه رو اجاره کنم!!
≠عا باشه! فقط باید شماره حساب اون حسابتو بدی.
-البته! ***********
≠ممنون عزیزم. الان بهت واریز میشه!
-ممنون مامان! خدافظ:)
≠خدافظ! مواظب خودت باش.
قط کردم و نشستم سر میز و شروع به خوردن کردم.

The End World.Où les histoires vivent. Découvrez maintenant