11

47 13 1
                                    

اوایل،
تو زیاد می‌خندیدی؛ و به من، شانس دیدن چین های ریز دور چشمت را می‌دادی.
اوایل،
تو زنده و روشن بودی؛ و به من تاریک، نور و حیات می‌بخشیدی.

بعدها،
من مثل یک زالو، مثل یک جانور پست، مثل یک زالو، نورت را مکیدم.
بعدها،
تو کمتر می‌خندیدی. بیشتر نگاه می‌کردی.
من اما، کمتر درد داشتم. راه می‌رفتم. راه می‌رفتم. به تو نگاه می‌کردم.

The earthTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon