12

44 14 3
                                    

بزرگترین قاتل من، انعکاسم در آینه بود. من نبودم، اما انعکاسم بود. موجود شروری بود.
مثل روح، در هر آینه دنبال من بود، تا به من یادآور شود که چقدر پرنقص و بی‌ارزشم؛ و تو چقدر برای من کاملی!

انعکاسم! آه ای انعکاسم! و احساس گناه! آه امان از تو این احساس گناه!

من لیاقت تورا نداشتم و این موجود کثیف، هی یادآور می‌شد.
آینه به آینه؛ برهه‌ای از زمان به برهه‌ای از زمان.

یادآوری هم در کل بی‌خاصیت است؛ چه خودت یادآور احساسات و خاطراتت شوی، و چه دیگران یادآوری کنند.

The earthDonde viven las historias. Descúbrelo ahora