[پشت سرت را نگاه نکن فرارکن
با آخرین نفس هایت]در با صدای بلند و مهیبی باز شد و بعد از اون یاسر همسر محزونش وارد اتاق تاریک کازینو که فقط با دوتا آباژور روشن شده بود پا گذاشتند.
همزمان با بلند شدن صدای در سر جف و کارن به سمت یاسر و تریشا داده شد،ولی سر کارن با سرعت و شدت بیشتری سمت یاسر حرکت کرد.
جذابیت صورت کارن با روزنه نوری که ازبین در وارد اتاق شده بود بیشتر به چشم میومد.
یاسر با لبخند عمیق ولی کمرنگی با عشق به کارن خیره شد.ولی با دیدن کارن که تقریبا تو بغل جف ولو بود لبخندش تقدیم به اخم غلیظی شد.
کارن با دیدن اخم یاسر و با پی بردن به دلیلش با عشوه خندید.
اما کسی بود که به فریادهای بلند و گوش خراش و بی صدای قلب تریشا برسه؟
بازهم خاطرات بی رحم به سراغ مغز خسته تریشا هجوم بردن
یاسر اینجوری تا حالا با عشق نگاهش کرده بود؟
انقدر با علاقه و با لبخندای جذابش تحسینش کرده بود؟؟
اون چه توقعی داشت نقش اون تو عمارت یاسر فقط و فقط وسیله ای برای خوابوندن نیاز های یاسر بود.
با فشردن پلکاش روی هم از ریزش قطرات اشکش جلوگیری کرد.سکوت مرگبار و متشنج اتاق با صدای جف شکسته شد
جف_هی یاسر مرد خیلی وقت بود که ندیدمت. دلتنگت بودم.
یاسر با کلافگی بعد از اینکه آخرین نگاهشو به کارن انداخت به جف خیره شد
یاسر_شاید چون من سرم شلوغ بود و وقت اینکه بهت سر بزنم رو نداشتم همونطور که الان وقت احوال پرسی باهات رو ندارم و اگر الان هم اینجام به خاطر درخواست کارن بود که گفت میخواد با هم رقابت کنیم.
جف بی قیدانه خندید
جف_هی مرد انقدر جوش نزن ، عصبانیتتو بزار برا بعد باختت
و با اتمام حرفش قهقهه بلندی سر داداخمای یاسر به بدترین شکل ممکن تو هم گره خوردند.
امکان نداشت این بار رو ببازه.
اون کل دیشب رو با تریشا و کارن بیدار مونده بود و به لطف کارن با استفاده از نقطه ضعفای جف نقشه بردشون رو میکشیدن.یاسر_بهتره بشینم سر میز و شرایط رو انتخاب کنیم و بازی رو شروع کنیم چون وقت گرانبهای من داره مفت مفت هدر میره
جف_کاملا باهات موافقم مرد
یاسر با تکون دادن سرش حرف جف رو تصدیق کرد.
اول یاسر و جف و بعد از اون دو کارن و تریشا که درحال مبارزه جدال چشمی باهم بودند به سمت میز حرکت کردند.
برای اولین بار یاسر برای تریشا صندلی رو کشید تا تریشا بشینه.
اما کی گفته اون این کار رو برای تریشا کرد؟
اون فقط برای خودنمایی پیش کارن این کار رو کرد.کارن هم به تبعیت از یاسر برای در آوردن حرصش به جای اینکه رو صندلی بشینه روی پاهای جف نشست و مشغول بوسه خیسی با جف شد.
یاسر دستش رفته رفته مشت تر میشد به طوری که تریشا ایمان داشت تا چند ثانیه دیگه رگ های دستش پاره میشن.
دستشو با لرز و شک روی دست یاسر گذاشت و همانطور که سرش پایین بود دست یاسر رو نوازش کرد.
اون توقع داشت یاسر کمی نرمتر بشه ولی عکس العمل یاسر درست عکس تصور تریشا بود.
دست تریشا رو با خشونت پس زد و زیر چشمی به تریشا چشم غره رفت.یاسر مشتشو اروم روی میز کوبوند و با سرفه ساختگی صداشو صاف کرد.
یاسر_تمومش کنین.جف بهتره بریم سره شروط
جف بوسه ارومی رو لبای کارن زد و بعد از اون به یاسر چشم دوخت
جف _باشه اول من..
یاسر_نه جف سری قبل تو تعیین کردی اینبار نوبت منهتمام حس های بد دنیا به یکباره به دل جف سرازیر شد.
لحن دارک یاسر زیادی ترسناک بود،ولی آیا راهی جز موافقت داشت؟معلومه که نهجف_باشه
یاسر با لبحند ناشی از جواب جف سری تکون داد و زیرچشمی به کارن خیره شدیاسر_هرکس که باخت میتونه همسر طرف مقابل رو مال خودش کنه
جف چی شنید؟قرار بود همسر زیباش رو که عاشقش بود به این روباه بنفش بده؟؟اونم سره یه شرط بندی الکی؟؟؟؟
نه امکان نداره جف حاضر بمیره ولی تو این قمارای لنتی بلایی سر خانوادش نیاد
درد شدیدی به یک باره تمام نواحی سر جف رو در بر گرفت
ناخوداگاه صدای جف بالا رفت
جف_نهه من این اجازه روبهت نمیدم ...من نمیزارم خانوادم رو بازیچه این بازیات کنی... م...
یاسر کلافه از حرفای اون مرد ضعیف که فقط بلد بود خودشو قوی نشون بده ولی در اصل هیچی نبود جز یه بزدل سری تکون داد و سیگار برگشو روشن کرد.یاسر_باشه میتونی قبول نکنی ولی میدونی که دو تا بچه شیرینت تو یکی از همین اتاقان.و همه افراد این کازینو هم تحت فرمان منن پس فقط کافیه تو مخالفت کنی تا من به اونا یه اشاره بدم و بعد.... داغ بچه هات بمونه رو دلت
اخر حرفشو وقتی یکم به سمت جف خم شد زد.تن جف نا خودآگاه از تهدید یاسر لرزید.
یاسر از موقعیت بهت زدگی جف استفاده کرد و با اشاره سر به کارن فهموند نوبت اونه.
کارن سری تکون داد سمت جف چرخید.
لحن ناراحت و غمگین به خودش گرفت.کارن_جف.. عزیزم..ما چاره ای نداریم...بچه هامون خیلی کوچولوان...اصن شاید تو بردی
و بوسه ای روی گونه جف کاشت.
جف با این کورسوی امید که ممکن ببره سرشو بالا اورد و بعد از اینکه نگاه سوالی به کارن انداخت و بعد از گرفتن جواب مثبت کارن ،دستشو سمت خودکار دراز کرد تا زیر برگه شروطرو امضاکنه
جف_قبوله شروع کنیم
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
-937 wordsوایییییی جف چه اشتباهی کرد...
به نظرتون چی میشه
جف میبره؟؟⛓Dont forget vote and comment⛓
فف رو به دوستاتون معرفی کنید
YOU ARE READING
Gamble {Z.M}.{L.S}
Actionزین کُلت مشکی رنگ رو روی شقیقه ی لیام گذاشت.بغض و گریه امونش رو بریده بود. لیام هم متقابلاً با دستای لرزون سر کلت رو روی قلب زین نگه داشت و با چشای اشکی گفت لیام_بیبی من نمیتونم اینکارو بکنم...چطور میتونم...نفسم رو...بکشم آخر جملشو نالید اما زین لبخ...