"Chapter 15"

1K 134 67
                                    

[فکر از دست دادنت هر لحظه با منه]


عکس کاور این چپتر چی میگه؟😈


ببخشید بابت دیر اپ کردن این چند روز به قدری اتفاق افتاد که نمیدونم چی بگم.


نکته:به چپتر 3 برید و تاریخ اول پارت رو بخونین و دوباره به این چپتر برگردید.


............................................................................................



25 فوریه 2016،لندن



با قدم های محکم قدم میزد. کلاه کاپشنش رو کمی پایین تر کشید و سرش رو کمی پایین تر برد طوری که چونه اش به قفسه سینه اش چسبید.



متاسفانه به خاطر تنگ بودن کوچه مجبور بود ماشینش رو جایی پارک کنه و بقیه راه رو پیاده طی کنه.



آدرس رو دوباره از توی جیبش درآوردو نگاهی بهش انداخت.


پلاک 88.


سرش رو کمی بالا گرفت و شماره پلاک های خونه هارو زیر لب تکرار کرد.



_80..82..84....86..و 88 خودشه



لبخندی که بیشتر شبیه ریشخند موذیانه ای بود روی لبهاش نقش بست.



پلاک 88 متعلق به عمارت عظیمی بود که در انتهای کوچه خودنمایی میکرد.


در سردر عمارت نام حکاکی شده هیلدن بر روی سنگ مرمر سفیذ خودنمایی میکرد.



قدم دیگری برداشت و حالا در پنج قدمی درب عظیم الجثه عمارت قرار داشت.



سرش را برگرداند و به پشت سرش نگاه کرد تا از تنها بودنش اطمینان حاصل کنه.



قدم دیگری برداشت و پست سر آن قدم های باقی مانده را طی کرد تا بالاخره فاصله ای بین او و در نبود.



دستش رو به ارامی به در فشار داد و با صدای مهیبی باز شد.


داخل عمارت پوشیده از برف بود.


درختانی بی برگ که سنگینی برف کمرشان را خم کرده بود.


قندیل های کوچک درخشانی که از دیوار به سمت پایین آویزان شده بودند.


و راهروی سنگ فرش شده بین درختان که خیس بود اما اثری از برف به روی آن دیده نمیشد و به ظاهر تازه برف رویی شده بود.



سرش را کمی بالا آورد و به ساختمان عمارت نگاه کرد.



نمای مرمری ساختمان از دور و زیر نور بسیار ضعیف آفتاب می درخشید.



پنجره های بزرگ و بلند سفید رنگی که به تعداد زیاد روی سطح ساختمان نصب شده بودند.



سقف آبی کمرنگی که پوشیده شده از برف بودو درآخر در عظیم الجثه شیشه ای که به عنوان ورودی از اون یاد میشد اجزا تشکیل دهنده عمارت بودند.

Gamble {Z.M}.{L.S}Where stories live. Discover now