باید بهت میگفتم مال من باشی

425 103 27
                                    

زین...

چی میتونم بگم راجب زین؟

من عاشق خنده‌هاشم، اونا خیلی‌زیبان. وقتی طنین خندش تو گوشم میپیچه تنم بلرزه در میاد.

من عاشق موهای زینم. مثل تاریکی شب میمونه، قسم میخورم اگه به اندازه‌ی کافی بهشون زل بزنی میتونی ستاره هارم ببینی.

من عاشق بوی عطر زینم. هرچند همیشه با بوی سیگارش قاطی شده باشه اما هنوزم بهترین بو برای منه.

من عاشق مژه های‌ زینم. واقعا انصاف نیست که یه پسر اینقدر مژه های فری داشته باشه.

من عاشق نفس کشیدنشم. اونطوری که خیلی آروم خودش رو جمع کرده و بدنش با ریتم نفسش بالا و پایین میره. میتونم کل‌روز اینجا دراز بکشم و خوابیدنشو تماشا کنم.

من حدس میزنم عاشق چشمای زین میشدم. اگر فقط میتونستم بهشون نگاه کنم.

مسئله اینه که همه چیز راجب اون پسر فوق العاده‌ست. اون قویه، زیباست و میدونه داره با زندگیش چیکار میکنه.

اون حتی یکبار منو قانع کرد تا بدونم میخوام با زندگیم چیکار‌کنم. اون ترسای منو‌کنار گذاشت و بهم ثابت کرد همه مثل هم نیستن. زین یه نور‌امید بود تو تمام تاریکی های من.

فقط یک چیز راجب زین منو عذاب میداد.

اون موقع ها زین مثل همه‌ی نوجوونا بود.

اون از‌مهمونی خوشش میومد

گل میکشید

مست میکرد

و اینقدر خوش‌میگذروند که فردارو‌ یادش بره.

نکته جالب اینه که اون هیچوقت اینارو به من نگفته بود. همیشه میگفت."با لویی بیرونم" یا "امشب خونه‌ی سلی دعوتم"

همه چیز‌وقتی برای من روشن شد که‌ یکی از دوستای من، نایل زین رو توی بار دیده بود.

یا بهتره اینطوری بگیم که با زین توی بار قرار داشتن.

اون روز یه روز عادی توی کالج بود. توی راهرو وایساده بودیم و داشتیم به حرفای نایل راجب مهمونی پریشب گوش‌ میکردیم.

_پسر شماها باید اونجا بودین. بهترین پارتی عمرم بود. من و جاستین این پسررو‌ دیدیم و‌جفتمون می‌تونستیم قسم بخوریم هیچکس بهتر از اون نیست

شنیدن این داشتانا از طرف نایل یه چیز‌ کاملا عادی بود. اون و رفیقش همیشه درحال خوش‌گذرونی بودن.

_من آخر شب شماره‌ی یکیشونو گرفتم. اون چشم‌آبیه لویی. چند روز دیگه با جفتشون قرار داریم

اون موقع نمی‌دونستم. نمی‌دونستم لویی که نایل داشت راجع بهش حرف میزد همون دوست تو بود. چند روز دیگه که نایل از قرار برگشت. اشتباهی اسم زین از دهنش بیرون پرید.

Look Me In The Eyes(ziam AU)Where stories live. Discover now