باید توی خونه می‌موندی

334 89 74
                                    

اون چند ماه‌ تنها روزایی بودن که من و زین بدون هیچ دردسری باهم خوشحال بودیم و تا به امروز، اون روزا بهترین و بدترین روزای زندگیمن.

برگشتن خونه پیش زینی که توی یه اتاق پنج متری روی یک چهارپایه نشسته و داره نقاشی میکنه، درحالی که فقط تی‌شرت من تنشه، تنها چیزی بود که من میخواستم تا آخر عمرم ببینم.

زین هنرمند فوق‌العاده‌ای بود. اون سبک خاص خودش رو توی نقاشی داشت و توی کلاسش همیشه بهترین بود. کار زین شاید تنها چیزی بود که بهش عشق می‌ورزید.

اون روز شنبه وقتی به خونه برگشتم زین روی تخت ولو شده بود، درحالی که فقط تی‌شرت سفید رنگ من رو پوشیده بود و باکسرش پاش بود.

پاهاش رو گرفتم و اون رو به سمت خودم کشیدم، تیشرت زیر زین جمع شد و تا حدودی از تنش دراومد. وقتی کمرش رو از روی تخت جدا کرد تی‌شرت دور گردنش بود. یقه‌ی رو یکم بالاتر دادم تا ببوسمش.

من عاشق این ویژگی بودم که الان هروقت که بخوام میتونم زین رو ببوسم. از هیچ فرصتی دریغ نمی‌کردم تا اینکارو انجام بدم.

_خسته به نظر میرسی

_از کارم متنفرم

به حرفش خندیدم. چون داشت شوخی میکرد. تنها چیزی که زین نمی‌تونه ازش متنفر باشه کارشه.

_مشکل چیه

درحالی که داشتم اون رو روی تخت برمیگردوندم ازش پرسیدم. الان تیشرت کامل از تنش دراومده.

_مشکل من با اون جعبه‌ی لعنتیه

گفت. از صداش مشخص بود اعصابش خورده، اما حواس من پرت تمام تتوهایی شده بود که روی بدنش بود. میخواستم تک‌تکشون رو ببوسم. اون موقع میتونستم تک تک تتوهاش رو ببوسم.

_مشکل جعبه چیه؟

_خوشگل نیست

_غیر ممکنه، بذار ببینمش

_امکان نداره

_یالا، من مطئنم اون بی‌نقصه

_نه، طراحی لوگوی شرکت SNLbبی نقص بود. این مزخرفه

از روی تخت باند شدم تا به طراحیاش نگاه کنم. اونا عالی بودن. اما زین همیشه آدم کمال طلبی بوده.

_مطمئنم بعد از اینکه از بیرون اومدی میتونی روش کار‌ کنی

از روی تخت بلند شد و سمت میز کارش اومد. طراحیارو جمع و جور کرد.

_نه، امروز خبری از بیرون نیست. شاید لو یه سر بیاد اینجا

یکدفعه دست از کارش کشید و سمت من برگشت. سریع سرم رو پایین انداختم.

_البته اگه تو مشکلی نداشته باشی

_مشکلی نیست

همون موقع زنگ در زده شد و لویی وارد آپارتمان شد.

Look Me In The Eyes(ziam AU)Where stories live. Discover now