من هیچوقت از سیگار خوشم نمییومد.
توی دبیرستان همیشه از کسایی که سیگار میکشیدن دوری میکردم.
من باور داشتم سیگار برای بدن چیز مضریه وهنوزم همین فکرو میکنم. من هنوزم از سیگار بدم میاد اما جدیدن خودم رو کنار صندلی تو پیدا میکنم، درحالی که دارم خاکستر سیگارمو توی زیرسیگاریت میریزم.
پاکتهای سیگار همه جای خونه رو احاطه کردن. کنار تخت. روی میز جلوی تلویزیون. کنار کابینت. توی کت ژاکتم. مطمئنم بالای کمد یه پاکت خالی هست.
سیگار نمیکشم تا آرومم کنه. سیگار نمیکشم تا دردامو کم کنه. سیگار نمیکشم تا جلب توجه کنم. نمیکشم تا همه بهم اهمیت بدن.
سیگار میکشم، چون بوی تو رو میده.
از وقتی رفتی روزی دو پاکت سیگار میکشم.
نه اینکه معتادش شده باشم، نه.
هر نخ سیگار اون بوسهای که تو هرروز روی لبام میکاشتی.
من سیگاری نیستم، من فقط دلم برای بوت تنگ شده. سیگار میکشم تا بوت توی خونه بپیچه.
من به سیگار اعتیاد ندارم، اما اون طعم لبای تو رو میده.
من به سیگار وابسته نیستم ولی به لبای تو چرا!
از وقتی رفتی من میتونم طعم بوسههات، با حس سوزشی که توی سینهم ایجاد میکردی رو داشته باشم زین.
با هر نخ سیگاری که میکشم...
از یه جا به بعد شامپویی که جا گذاشته بودی رو به سرم زدم. دلم برای عطر موهات تنگ شده بود...
VOCÊ ESTÁ LENDO
Look Me In The Eyes(ziam AU)
Fanficمن مطمئنم چشمات میتونست زندگیمو عوض کنه، منو شیفتهی خودت کنه و کاری کنه جلوت زانو بزنم اگر فقط میتونستم به چشمات نگاه کنم.. باید به چشمات نگاه میکردم...