*1*

621 38 7
                                    

‏You were made to be yourself and that's what makes you beautiful:)

‏3rd person pov

‏The Arctic

سرمای شدید و نفس گیر قطب باعث لرزش دست های قرمز اون دختر میشد.صدای آلبرت توی گوشش پیچید

آلبرت:لعنتی...دارسی نباید میومدی اینجا.

عینکش رو درست کرد و سعی کرد با بهم مالیدن دستهاش و ایجاد اصطکاک اونهارو گرم کنه...

دارسی:نشونم بده.

گفت و از جت شخصی‌اش فاصله گرفت تا اون "چیز" رو با چشم های خودش ببینه...آلبرت به سمتش اومد و خواست کوله دارسی رو بگیره ولی اون دختر بند کوله‌اش رو روی شونه‌اش جابه جا کرد و منتظر موند آلبرت بیشتر توضیح بده.

آلبرت:شرکت مُصِر بود به کار ادامه بدیم و عملیاتو متوقف نکنیم...

حرفش متوقف شد وقتی دارسی میخواست بدون رد شدن از گیت بازرسی به اون" قسمت" محوطه‌ی تحقیقاتی وارد بشه.

آلبرت:نه نه نه...باید از زیر دستگاه رد بشی دوربین قدغنه.

گفت و دارسی رو به سمت دستگاه هول داد.دارسی با عصبانیت به مردی که با اسلحه به سمتش میومد خیره شد.

آلبرت:اون دستور کشتن داره...فک نکنم قوانین بین المللی اینجا حاکم باشه.

درحالی که به مرد اشاره میکرد گفت.اون دختر کیفش رو کنار دستگاه رها کردو خیلی سریع رد شد.

دارسی:ما در مرحله اول زمین شناسیم،اگه این "شئ" ذره‌ای هم از نظر تاریخی اهمیت داشته باشه پروژه رو متوقف میکنیم...من متوقفش میکنم.

قسمت آخر جمله‌اش رو با عصبانیت توی صورت آلبرت فریاد زد و از کنار اون مرد رد شد.کسی که پشت سر آلبرت بود تفنگش رو به سمت دارسی نشونه گرفت و آماده شلیک شد.

آلبرت:هی نکشیش...

گفت و دستشو جلوی مرد مسلح گرفت.

دارسی:میخواد به من شلیک کنه؟

رو به آلبرت پرسید و دستاشو اورد بالا و با حالت بی خیالی رو به مرد گفت

دارسی:شلیک کن.

بعد از این حرفش سریع چرخید و رفت.مرد تفنگشو پایین اورد و نگاه ترسناکی تحویل دارسی داد...البته که اون ندید اگر میدید هم اهمیت نمیداد.

آلبرت:خیلی بد وضعیه.

گفت و به سمت دارسی که چند قدم ازش جلوتر بود دوید...اون دختر وقتی به چیزی که دنبالش بود رسید ایستاد و آلبرت هم سرعت قدم هاشو کم کرد و دقیقا چند قدم پشت سرش متوقف شد.

Age Of Extinction[L.S]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin