سلاااااام...
باورتون میشه زندم؟😂
هنوز هستین که این ففو بخونین یا ن؟:').....
کارولینا یک تای ابروشو بالا داد و با نگاه وات د فاکی به پسر بلوندی که روبه روش نشسته بود خیره شد.
کارولینا:یعنی میخوای بگی...
نایل:اره میخوام بگم اون حافظهاشو از دست داده و چند وقته با ما زندگی میکنه...
کارولینا:و الان از هری خوشش اومده!؟...
نایل سرش رو در تایید حرف دوستش تکون داد و باعث شد کارولینا با کلافگی پوفی بکشه
کارولینا:و تو جرعت کردی این همه مدت این همه چیز رو از من مخفی کنی؟
نایل هم دستی توی موهاش کشید و با کلافگی گفت
نایل:همین دیروز صبح بهم گفت از هری خوشش میاد و الان من نمیدونم باید خوشحال باشم که اون از برادرم خوشش میاد یا گریه کنم.
کارولینا:من بودم ذوق میکردم...ناسلامتی برادر ترشیدت خواستگار پیدا کرده...بعد از سالها.
پوزخند زد و از جاش بلند شد.
نایل:اون کلی هم طرفدار داره فقط میدونی...بهشون توجهی نمیکنه.
دست کارولینا رو گرفت و به کمک اون از جاش بلند شد و خاک روی لباسش رو تکوند.
کارولینا:آره میدونم...یکی هرولد کلی طرفدار داره یکی النور کالدر...
نایل مشت آرومی به بازوی اون دختر زد و جلوتر از اون به سمت خونه حرکت کرد.
کارولینا:باتم بودن توی خانواده استایلز موروثیه...مگه نه؟
با تعجب ساختگی گفت و همینطور که چشم هاش رو گرد کرده بود ادامه داد
کارولینا:نمیتونم سکسشونو تصور کنم...باید هیجان انگیز باشه.
سرعت قدم هاش رو بیشتر و از پشت نایل رو بغل کرد
کارولینا:هری چی؟
لحنش اینبار جدی تر بود.
نایل:هری چی؟
سر جاش متوقف شد و خواست برگرده تا به چشمهای کارولینا نگاه کنه ولی اون دختر اجازه نداد و لب هاش رو نزدیک گوش نایل برد
کارولینا:هری هم از لو خوشش میاد؟
زمزمه وار گفت و حلقه دست هاش رو از دور شونه های پسر بلوند آزاد کرد ولی اینکارش باعث نشد اون پسر تکونی بخوره.
نایل:نمیدونم...حس میکنم اونم بدش نمیاد.
کارولینا پوفی کشید
کارولینا:دوری از دوست پسر رانندت باعث شده خنگ شی استایلز کوچولو...تو که خوب روابط عاشقانه رو تشخیص میدادی.
YOU ARE READING
Age Of Extinction[L.S]
Fanfictionمن هرگز به تو آسیب نخواهم زد چون تو در قلب من هستی و اگر به تو اسیب بزنم به خودم آسیب زده ام و خواهم مرد این اتفاق هرگز نخواهد افتاد...