part 3

626 100 3
                                    

❤بم بم

روی تختش نشسته بود سرشو بین دستاش گرفته بود
در و بستم

_اوه بم خدا رو شکر که برگشتی

بلند شد و بغلم کرد لبامو خیس کردم

_مگه قرار بود بر نگردم؟

دستمو روی سینش گذاشتم و هلش دادم

_ااااا خب میدونی فکرکردم من...من

سرمو کج کردم و بی تفاوت به چشماش نگاه کردم

_تو چی؟
_من فکر کردم تو ناراحت شدی و بعد میخوای
که...میخوای که بری

لبامو کج کردم

_نه ناراحت نشدم فقط شکه شدم فکر نمیکردم که تو
اولین روزم همچین چیزی ببینم
_معذرت میخوام
_نخواه

خنده ی مصنوعی کردم و روی شونه ش ضربه زدم
_فقط قبلش بهم خبر بده که بدون اطلاع داخل نیام

لبخند بیجونی زد و سرشو تکون داد بینی مو چین دادم
لباس راحتی برداشتم و داخل حموم شدم احمق تو
براش بغض کن و اون یکی دیگه رو بفاک بده تو یادش
بمون و اون یکی رو برای خودش داشته باشه

بدرک....

مو هامو خشک کردم و بیرون اومدم روی تختش
درازکشیده بود نگاهش و روی خودم احساس میکردم
لامپ و خاموش کردم و دراز کشیدم

_شب بخیر

چشمامو چرخوندم انگار براش مهمه شبم بخیر بشه
یانه

_شب بخیر

...................

سردردم افتضاح بود نمیتونستم بلند شم دستمو روی
شقیقم گذاشتم روی شکم دراز کشیدم چشمامو فشار
دادم روی زانو هام نشستم نگاهمو به تخت یوگیوم دادم
تختش مرتب شده بود بیشعور...

لباس هامو پوشیدم و در و قفل کردم و سمت کلاسم رفتم کنار یونگجه نشستم و سرمو روی میز گذاشتم

_خوابت میاد
_نه سرم درد میکنه
_چرا

شونه ها مو بالا انداختم

_همممممم یه چیزایی فهمیدم
_چی؟

نخودی خندید

_سرتو بلند کن
_یااااااا

شونه شو بالا انداخت سرمو بلند کردم

_خب
_ یوگیوم دوست دختر داره
_واقعا؟یونگجه واقعا؟ خیلی ممنون ولی خودم میدونم
دوست دختر داره
_یاااااا
_ادامه بده
_دختره یکی دوبار بهش خیانت کرده

ابرو هام بالا رفت

_ینی چی؟
_خیانت کرده دیگه
_اوواااههه پس چرا باهاش مونده؟
_شاید دوسش داره
_همممم شاید

دلم گرفت اب دهنمو قورت دادم من حتی کاملا بهش
خیانت نکردم و اون به خاطرش ولم کرد من حتی
اندازه ی اون دختره هم براش ارزش ندارم

_دیگه ؟
_فکر کنم یه ساله باهمن

پس خودشه همونی که اون شب بوسیدش

_خب
_خب نداره دیگه
_اینارو از کجا فهمیدی
_از جه بومی پرسیدم
_جه بوم؟
_اره اونم از یکی از دوستای یوگیوم شنیده
_اها
_حالا میخوای چیکارکنی؟
_چیکار میتونم بکنم وقتی هنوزم باکسیه که چند بار
بهش خیانت کرده حتی با وجود خیانتش هم
باهاش مونده حتما دیوونه وار میخوادش

سرشو تکون داد

_درسته....بهش فکر نکن خودم برات یه خوبشو پیدا
میکنم
_یاااااا
_یا نداره قرار نیست که بخاطراون تنها بمونی
_تنها نیستم
_منظورم دوست پسره
_الان واقعا حوصله ندارم با یکی دوست شم
_بم بم؟

یکی از صدام زد چرخیدم جین؟

_اوه جینیونگ
_میدونستم اینجا قبول شدی ولی فکر نمیکردم به این
زودی ببینمت

لبخندی بهش زدم

_مارک چطوره؟
_خوبه شنیدم با یوگیوم هم اتاقی
_اره
_خوبه مارک بهم گفته مواظبت باشم اذیتت که
نمیکنه
_نه چرا باید اذیتم کنه
_نمیدونم خب اممم باشه خوشحال شدم دیدمت اگه
کاری داشتی حتما بهم بگو

لبخند زوری بهش زدم

_منم همینطور مرسی

جین یونگ رفت سمت یونگجه برگشتم

_کی بود؟
_دوست یوگیومه
_اوهههه
_ازش خوشم نمیاد
_چرا
_هم دوستمو ازم گرفت هم دوست یوگیومه
_دوستت؟
_اره دوست پسر هیونگمه
_حسود.
_اره خب حسودم
_بم بم یوگیوم رو دوست داری؟
_ اره دارم چند بار بگم
_پس چرا بهش نزدیک نمیشی؟
_نمیخوام یکبار دیگه پسم بزنه
_شاید پست نزنه
_به این موضوع دقت کردی که اون دوست دختر داره
و احتمالا دیوونه اشه؟
_خب اون بهش خیانت کرده
_ولی اون بخشیدتش و بازم باهم میمونن

beautiful mistake s2Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz