part 21

402 83 22
                                    

یوگیوم ❤


توی دفترم بودم که تلفنم زنگ خورد عینکم رو برداشتم و به صفحه ی گوشی نگاه کردم از خونه بود دستمو روی صورتم کشیدم و جواب دادم

_الو

_سلام اپا

_سلام عزیزم چی شده؟

_میخواستم یادت بندازم که نیم ساعت  دیگه باید سینما باشیم

_باشه عزیزم خانوم اوه پیشته؟

_اره اینجاست

_اون برات شماره رو گرفت؟

_بله اپا

_باشه عزیزم بهش بگو اماده ات کنه الان میام

با خوشحالی جیغ خفه ایی کشید

_باشه اپا پس خداحافظ

_خداحافط عزیزم

گوشی رو قطع کردم دنیل ازم قول گرفته بود که ببرمش سینما از جام بلند شدم کتم رو برداشتم و از دفتر بیرون اومدم


.......


در حالی که‌ دنیل جعبه ی پاپ کورن رو که نصف بدنش بود رو نگه داشته بود سمت سالن دوید

_زودباش دیگه اپا دیره یکم تند تر بیا

خندیدم و سمتش رفتم و موهاشو بهم ریختم و با هم وارد سالن شدیم داشتم دنبال جای مناسبی میگشتم که یهو دنیل سمت یه سمت دوید

_واییی اون بم بمه

_صبر کن دنیل

دنبالش رفتم و مارک،جین یونگ،بم بم و اون پسره رو دیدم که کنار هم نشسته بون دنیل توی بغل بم بم پرید بم بم با چشمای گشاد شده بهش نگاه میکرد

لبخندی زدم زیادم برام عجیب نیست که دنیل اینقد زود عاشق بم بم شده اونم مثل باباشه منم به سمتشون رفتم و به بقیه اشون سلام کردم جین یونگ بلند شد و باهام دست داد

_اینجا چیکار میکنی یوگ؟

_به دنیل قول داده بودم بیارمش سینما خودت که میدونی وقتی به یه چیزی گیر میده دیگه ول کن نیست

جین یونگ خندید و سمت دنیل که توی بغل بم بم بود و داشت خودشو برای بم بم لوس میکرد نگاه کرد

_یااااا کیم دنیل حالا که بم بم اومده دیگه مارو تحویل نمیگیری؟

دنیل لبخند شیرین و پر تملقی زد " معلومه که نه من فقط یه کوچولو بم بم رو بیشتر دوست دارم "

جین یونگ خندید

_خب پیش ما بشینید ما هم اومدیم فیلم ببینیم فک نکنم بتونی دنیل رو از بم بم جدا کنی

جلو اومد و توی گوشم زمزمه کرد

_اونم مثل باباش عاشقش شده

لبخندی زدم و سمت دنیل رفتم

_دنیل عزیزم بم بم رو اذیت نکن بیا رو صندلی ات بشین

از بغل بم بم درش اوردم و روی صندلی کنار بم بم گذاشتمش و خودمم کنارش نشستم

نیمی از حواسم پیش بمی و تِن بود بم بم سرشو روی شونه تِن گذاشته بود و دست تِن روی کمرش بالا و پایین میشد چشمامو گرفتم که بیشتر از این حرص نخورم

چند ثانیه نگذشته بود که صدای پچ پچ هاشون و خنده های ارومشون بیشتر عصبانیم کرد نفسمو بیرون دادم و سعی کردم خودمو اروم کنم بم بم اروم بلند شد

_باهات بیام

_نه خودم میتونم

دنیل:بمی کجا میری؟

_میرم دستشویی عزیز دلم

مو های دنیل و بهم ریخت دلم اروم قرار نداشت باید میفهمیدم تِن کیه پس دنبالش از سالن از خارج شدم.....

به سینک تکیه دادم منتظر شدم بیاد بیرون از کابین که بیرون اومد جا خورد سمت سینک کناری رفت و دستاشو شست

_حق نداری انقدر به اون پسره نزدیک بشی

خونسرد برگشت سمتم

_حق اینکه من چه کاری باید انجام بدم دست نیست یوگیوم شی

_نگو

یکی از ابرو هاشو بالا انداخت کمرش و به سینک تکیه داد

_چیو

_من غریبه نیستم

_اره تو غریبه نیستی دوست پسر قبلیمی

از کنارم گذشت مچ شو گرفتم و جلو کشیدمش

_دلم نمیخواد بهش نزدیک بشی بم لطفا

دستشو بالا اورد و مچ شو از دستم بیرون کشید

_به من ربطی نداره تو دلت چی میخواد...گوشات مشکل دارن؟

لباشو اویزون کرد روی پنجه ی پاش بلند شد لباشو کنار گوشم اورد

_بهت ربطی نداره با کی میگردم

نفساش و روی صورتم رها کرد چشمامو بستم عطرشو نفس کشیدم

_حالام زیاد به پرو پام نپیچ

مچشو اینبار محکم تر گرفتم و فشار انگشتامو بیشتر کردم

_ایییی احمق دردم اوردی

به دیوار پشت سرش هلش دادم یکی از زانو هامو بین پاش فشار دادم

_کیم یوگیوم....

_خفه شو بم خفه شو دیوونم نکن

_دیوونه بودی

_سگم نکن بم بد میبینی

_داری اذیتم میکنی

_تو اذیتم نمیکنی؟

_نه

_بم

_ها؟

_دلم و درد نیار لطفا

_وقتی که تو دلم و درد اوردی سعی کردی قلب  شکستمو دیگه نشکنی؟

_داری تلافی میکنی؟

_هرجوری دوست داری برداشت کن

_باشه....میتونی همه جوره دلم و درد بیاری ولی اخرش برگرد به خودم

_برگشتن پیش تو اشتباس من یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم

_بم اینجوری نگو

_امیدوارم درکم کنی.....ولم کن

_اگه برگردی چی؟

_به تو؟ قشنگه ولی برای من نه

_برمیگردی

_راحتی هرجوری که میخوای توهم بزنی

از سرویس بیرون رفت نیمی از وزن مو روی سینک انداختم

_باید برگردی .....

ب

م بم 💟


چند روزی از اتفاق سینما گذشته دیگه یوگیوم رو ندیدم ولی دنیل  اونقدر شیرین و بانمکه که نمیتونم ازش خوشم نیاد درسته که وجود اون زندگی منو نابود کرد ولی کی میتونه یه بچه رو مقصر مشکلاتش بدونه

تقی به در خورد لبخند کجی روی صورتم نشست تنها کسی که در میزنه تِن ه ...باید برگرده تایلند مرخصیش تموم شده

_بیا تِن

_از کجا فهمیدی منم

_چون فقط تو در میزنی...دلم برات تنگ میشه

_نمیرم که دیگه نیام بهم زنگ بزن....الانم غم باد نگیر جین گفت بهت بگم اماده شو با صاحب خونه حرف زده میتونیم بریم خونه رو ببینیم

_جدا؟

_اره اماده شو

سر تکون دادم

............
لبخند زدم

_ جای قشنگیه دوسش دارم

مارک:نمیخوای جاهای دیگه ایی و ببینی

_نه همین خوبه

مارک:درک نمیکنم چرا میخوای بری

_شاید میخوام دختر بیارم تو خونه تو که نمیشه

از گوشه چشم نگام کرد

_اخه از این عرضه ها نداری که

تکون خوردن شونه تِن و جین و دیدم

_یاااااا هیونگ

_نمیخوام صدات و بشنوم

جین ضربه ایی روی شونم زد

_چجوری میتونی ۲۴ ساعته تحملش کنی

_یاااا بم بم

جین سمت مارک رفت و شونه هاشو به سینه ش تکیه دادم

_دلت میاد نگاه شبیه فرشته هاس

هیونگ زبونش و بیرون اورد

_حالم و بهم زدین

_صدات و نشنوم

_خب نظرتون چیه اقای پارک قرار داد و ببندیم ؟

جین نگاهشو بهم داد سرمو برای تایید تکون دادم

_خونه رو میخوایم

......


کارتون وسیله هامو جابه جا کردم چمدونمو داخل اتاق گذاشتم روی تخت دراز کشیدم

_خسته شدم باید پیش هیونگ میموندم این همه دردسر ارزش نداشت

صدای نوتیفیکشن گوشیم با زنگ در باهم اومد شوکه نشستم این وقت شب کیه؟ گوشیمو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم پیام از جین هیونگ بود بازش کردم

"ببخشید"

ینی چی برای چی ببخشم؟ ایکون تماس و فشار دادم برای بار دوم صدای زنگ در اومد تماس و قطع کردم و در و باز کردم و چشمام گشاد شد

#####################

اگه تعداد رای ها به 15 برسه پارت بعد رو اپ میکنم^^♡

beautiful mistake s2Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang