عصبی تر از همیشه گوشی محکم فشار داد،ابروهای گره خوردش و چین های پیشونیش ازش یه آدم دیگه ساخته بود. بلند تر از حد معمول داد کشید:
-معلومه که دروغه.معلوم هست من به چی متهم میکنی؟ تو وکیل منی یا...
جملاتی که اونور خط سریعا ردیف میشدن اصلا چیزی نبود که طاقت شنیدش داشته باشه ولی بازم خودش نباخت.
-دانشگاه به این راحتی من کنار نمیزاره،اونا به من احتیاج دارن اواسطه ترمه نمیتونن انقدر راحت جایگزینی به خوبی من پیدا کنن.
-آقای مالیک موضوع خیلی پیچیده تر از چیزیه که فکرش میکنید. شما به عنوان یه متجاوز شناخته شدید. علاوه بر اینکه دیگه نمیتونید تو این دانشگاه به کارتون ادامه بدید من فکر نمیکنم دانشگاه یا کالجای دیگم شمارو قبول کنن. من با شاکی و دانشگاه خیلی صحبت کردم خودتون که شاهد بودید من.....
-تو پول گرفتی وکیل من باشی و از من دفاع کنی منت کاری که در ازاش چیزی گرفتی سر من نزار.
-شما متوجه نیستید پرونده کاملا بر علیه شماست من فقط تونستم با رضایت شاکی و موقعیت شغلیتون و با توجه به بی سابقه بودنتون جلوی زندان رفتنتونو بگیرم و یجورایی بخرمش.
عصبانیت و غمی که تو صداش بود جاش به یه لبخند کج که هیچ شباهتی به لبخند نداشت داد.
-بخاطر هیچی باید میرفتم زندان؟
-جناب مالیک شما متهمید به تجاوزدیگه کافی بود،تحمل همچین حرفایی نداشت گوشی به سمتی پرت کرد و سرش مابین دستاش گرفت.وقتی صدای برخورد گوشی نشنید سرش اروم بالا گرفت گوشی بین زمین و هوا تو دستای جیک افتاده بود حداقل لازم به خرج دوباره نبود.
جیک با لبخند همیشگیش گوشی روی تخت انداخت و روبه روی زین نشست. زین که حالا سرش کاملا بالا اورده بود به جیک خیره شد و بجای تشکر لبخند خشک و بیحالی زد .-هی بیخیال زد همه چیز درست میشه.
زین لب های خشک شدش تر کرد و باغمی که چند ماه مهمون چشماش بود به جیک خیره شد با صدایی که حالا خودشم صاحبش نمیشناخت گفت:
-درست نمیشه . میدونی که چند وقته درگیر این قضیم؟ هرچی داشتم و نداشتم پول کردم دادم به اون وکیل مزخرف که تهش بگه فقط تونستم جلو زندان رفتنت بگیرم. سه چهار ماهه سرکار نرفتم حقوقی نگرفتم با خرجایی که تا الان کردم فقط برای کمتر از یه هفته میتونم زندگی کنم. با این پرونده که درست شده دیگه نمیتونم جایی تدریس کنم کدوم اینا قراره درست بشه جیک؟ درست نمیشه رفیق، بعضی اوقات هیچی درست نمیشه.
جیک که حالا تقریبا با مرد شکسته روبه روش موافق بود ترجیح داد سکوت کنه خوب میدونست الان تنهایی و سکوت زین بیشتر از هرچیزی آروم میکنه.....
نگید که فکر کردید پسر کوچولوی پارت اول زین:))
تا به حال شمارو برای کاری که مقصرش نبودید مجازات کردن؟
من خیلی برام پیش اومده......K.
YOU ARE READING
DUSK TILL DAWN
Fanfictionتو به من محکومی زین مالیک.. محکوم به اینکه از طلوع تا غروب کنارم باشی... . . . . . . این اولین فف منه امیدوارم دوستش داشته باشید :) خودم که کلا خنثی نسبت بهش. اگه نظری راجب روند داستان بود حتما کامنت بزارید عشقتون کشید vote بدید نخواستیدم عیب نداره...