wrong (p5)

1.2K 261 91
                                    

کمی از میز فاصله گرفت و منتظر موند اما وقتی صدایی از طرف مقابل نشنید دوباره سمت میز قدم برداشت و خم شد تا زیر میز نگاهی بندازه.
با دیدن مردی که زیر میز خودش جمع کرده بود دستاش پر از پول و کاغذ بود و در گاو صندوقی که تا نیمه باز بود زیر لب زمزمه کرد.

-دزد!

کمتر از چند ثانیه طول کشید تا مرد به خودش بیاد و از زیر میز تقریبا بیرون بپره زین که سد راهش بود هل داد و سمت در دویید.
با برخورد محکم زین با دیوار ،تابلوی بزرگ شیشه ای شکست و شیشه ها روی زمین ریخت با صدای گوشخراش شیشه ها زین سریع از شوک خارج شد و سمت مرد دویید. سریعا خودش به مرد که مشغول باز کردن در باشگاه بود رسوند با تمام زورش مرد به عقب هل داد. زین سریع خودش به وسایلی که از دست مرد افتاده بود رسوند و با این کارش به دزد اجازه فرار داد.
براش جالب بود که باشگاهی به این بزرگی و با این جمعیت حالا انقدر خلوت بود تا یکی با خیال راحت از گاوصندوق دزدی کنه با فکر اینکه اگه نبود چه اتفاقی میوفتاد به خودش افتخار کرد ، مسخره بود اما زین این حس خوب دوست داشت.
دستی به لباساش که تو درگیری چروک شده بود کشید
انقدر هل شده بود تا فرصت نگاه کردن به مرد نداشته باشه پس شکایت بی فایده بود. به اتاق برگشت با دقت از رو شیشه خورده ها رد شد به جای خالی تابلویی که چند دقیقه پیش از رو کنجکاوی وارد اتاق شده بود نگاهی انداخت ،جلوی گاو صندوق زانو زد تا مدارک و پولارو سر جاش برگردونه.
حوصله یه دردسر جدید نداشت.

.
.
.
تست گرفتن از مربی ها واقعا خسته کننده بود تعدادشون از حد انتظار بیشتر بود ولی همینکه خوب پیش رفته بود راضیش میکرد.
روبه روی قهوه ساز ایستاد و لیوان کاغذی پر کرد برای ادامه دادن روزش قطعا بهش احتیاج داشت همونطور که آهنگی زیر لب زمزمه میکرد سمت اتاقش رفت .
وارد راهرو که شد در باز اتاق توجهش جلب کرد مطمعن بود قبل از اینکه برای تست گرفتن بره در قفل کرده بود. قدم هاشو تند کرد و خودش به اتاق رسوند.
چشماش با دیدن شیشه خورده های روی زمین گرد شد .
سایه کمرنگی که زیر میز افتاده بود تعجبش چند برابر کرد بدون هیچ سر و صدایی قهوه رو میز گذاشت و با قدم های بلند خودش به پشت میز رسوند .
با دیدن شخصی که تا کمر تو گاو صندوق خم شده بود اخمی کرد سریعا به پشت لباسش چنگ انداخت سمت دیوار پرتش کرد ‌

-داشتی چه غلطی میکردی ؟

زین که سعی داشت درد پیچیده شده تو بدنش نادیده بگیره و توضیح بده با داد بدی لیام ساکت شد و با تعجب بهش خیره شد....

-دزد دزد یکی زنگ بزنه پلیس

تصویر چند ماه پیش دقیقا جلو چشمام بود تو اتاقی به همین اندازه سمت دیوار پرت شده بود و متهم به گناه نکرده شده بود........
.
.

پاهاش با ریتم خاصی تکون میداد هنوزم متوجه اتفاقای چند دقیقه پیش نشده بود. کاش فرصت توضیح داشت؛ چند دقیقه گذشت تا بالاخره ماموری که مشغول خوندن برگه های اعتراف زین بود سرش بالا آورد و به زین نگاهی انداخت.

-خب پس شما مدعی هستید که دزدی کار شما نبوده؟

-بله همونطور که نوشتم و توضیح دادم من فقط میخواستم مدارک سرجاش بزارم.

لیام که تا اون لحظه سکوت کرده بود بدون توجه به محیط اطرافش فریاد کشید:

-دروغ میگه؛حرفش باور نکنید . من با چشمای خودم دیدم تا کجا خم شده بود تو گاو صندوق .

زین که طی چند ماه پیش اختلالات عصبی به مشکلاتش اضافه شده بود دستش از دست سرباز کناریش بیرون کشید و رو میز روبه روش کوبید و غرید:

-حرف دهنتو بفهم باید میذاشتم دار ندارتو ببرن تا یکم از اون زبون درازت کوتاه شه.

-اگه تو دزد نیستی پس چرا فرار کردی؟ هان؟

-من...

لیام با پوزخند گوشه لبش بهش خیره شد .حقیقتا زین ترسیده بود؛ میترسید دوباره بخاطر گناه نکرده مجازات بش و تو اون لحظه فقط به همین فکر میکرد
وقتی دستای لیام از یقش جدا شده بود با تمام سرعتش دوییده بود اما با سر و صدایی که لیام راه انداخته بود همه متوجه شده بودن و سد راهش شده بودن.
لیام که سکوت زین دید سمتش خم شد‌.

-جالبه! هیچ جوابی نداری.

رو به افسر پرونده کرد.

-من از این آقا به جرم دزدی و خسارتی که به باشگام زده شکایت دارم.

زین باز هم سکوت کرد. دنبال جوابی میگشت تا از خودش دفاعی کنی اما ذهنش خالی تر از این حرفا بود.
حتی شماره جیک یادش نمی اومد که بتونه باهاش تماس بگیره تا شاید اون یه کاری کنه . چیزی که میترسید خیلی راحت سرش اومده بود.
با دستور افسر به همراه یکی از سربازا به سمت بازداشگاه رفت؛ این دومین باری بود که بی گناه مجازات میشد........








ایح ایح :×
دیدید چیشدددد؟؟؟؟؟؟ پسرک مظلوم من
روی سلیطگیش کی بزنه بالا خدا میدونه....

نکته اخلاقی:
1 خوبی به ما نیومده
2 ثواب کنی کباب میشی...

DUSK TILL DAWN Donde viven las historias. Descúbrelo ahora