1 week later....
دستش به میله های سرد کنارهی رختکن گرفت و بطری آبی که دستش بود یه نفس سر کشید.
-نه نه نه من نمیتونم
زیر لب تکرارش کرد و دوباره بطری آب سرد سمت لباش برد.
+زین؟ اونجایی؟
با شنیدن صدای لیام سریع خودش به یکی از توالت ها رسوند و پشت در خودش پنهان کرد.
بعد از اینکه از رفتن لیام مطمعن شد سرش برای اطمینان بیرون برد و نفس آسودهای کشید.
فقط چند دقیقه تا اولین مسابقه لیام بعد از مدت ها مونده بود و زین با بچه بازیاش مثل یه ترسو خودش از لیام پنهان میکرد.
چرا؟
حتی خودشم دلیل مناسبی براش نداشت.
فقط نگران این بود که میتونه لیام تو اون شرایط ببینه و همچنان قوی پشتش بمونه؟-نه نمیتونم نمیتونم
با بیچارگی ناله کرد و دستای عرق کردش به کناره های شلوارش مالید.
-ترسو نباش زین. ترسو نباش.
با یادآوری قولی که به فردی داده بود دستای یخ زدش به میله ها گرفت و مصمم تر قدم هاش سمت رختکن vip لیام تند کرد..
Flash back ..
فردی بالاخره تردید کنار گذاشت و سرش از روی برگه بلند کرد.
فردی-زد
زین کتابی که مشغول خوندنش بود کنار گذاشت و سمت فردی برگشت.
زین-حلشون کردی؟
فردی سرش به چپ و راست تکون داد و با نگاه پر بغضش به زین خیره شد.
فردی-میخوام بهم یه قولی بدی.
زین با اخمی که خبر از جدیتش میداد به فردی نزدیک تر شد و دستاش تو دستای خودش گرفت.
زین-چیزی شده؟
فردی- چند روز دیگه اولین مسابقه لیام.
من اکثر اوقات پیشش بودم زد میدونم که برای این مسابقه خیلی مشتاقه.
خیلی تمرین کرده خودش خیلی خسته کرده اما به روی خودش نیاورده.
لیاماز لحاظ جسمی عالیه و قوی اما روحیسرش پایین انداخت و به پاهایی که از روی صندلی آویزون تاب میخورد خیره شد.
فردی-لیام تنهاست زد. فقط من تورو داره و تو شرایط فعلیش فقط تویی که بدردش میخوری. تو باید بجای منم کنارش باشی زد.
زین با لبخند موهای فردی از تو صورتش کنار زد و برای تایید سرش تکون داد.
فردی- بهم قول بده کنارش میمونی.
زین با تردید از قولی که میخواست بده پوست لبش جویید و بعد چند ثانیه کوتاه به نگاه منتظر فردی نگاهی انداخت.
STAI LEGGENDO
DUSK TILL DAWN
Fanfictionتو به من محکومی زین مالیک.. محکوم به اینکه از طلوع تا غروب کنارم باشی... . . . . . . این اولین فف منه امیدوارم دوستش داشته باشید :) خودم که کلا خنثی نسبت بهش. اگه نظری راجب روند داستان بود حتما کامنت بزارید عشقتون کشید vote بدید نخواستیدم عیب نداره...