(P24)

1.2K 240 212
                                    

+وایسا ببینم یبار دیگه بگو چی کار کردی؟

لیام چشماش چرخوند و با بی حوصلگی نگاهی بهش انداخت.

لیام- چند بار دیگه قراره این سوال بپرسی نایل؟

نایل-من نمیفهمم !
اون پسری که من اونشب تو بازداشگاه دیدم چطور پاش به خونه تو باز شده و چه اتفاقایی افتاده که تو بهش ابراز علاقه کردی لیام ! چخبره اینجا؟

لیام- من بهش ابراز علاقه نکردم !

نایل- بیا اول از اینجا شروع کنیم که چطور با اون پسر صمیمی شدی !

لیام-برای چندمین بار میپرسی؟ گفتم که استاد فردیه.

نایل- و چیشد که بهش ابراز علاقه کردی؟

لیام با عصبانیت سمتش خیز برداشت و نایل با حرکت سریع تری خودش از لیام دور کرد.

دستاش جلو آورد و همونطوری که نفس نفس میزد خندید.

نایل -خیلی خب خیلی خب.

لیام با کلافگی خودش روی مبل انداخت و پاهاش رو میز گذاشت بی حوصله کلمات پشت سر هم ردیف کرد.

لیام- من ابرازه علاقه نکردم نایل این تو گوشت فرو کن. من فقط خواستم لطفی که بهم کرده جبران کنم.

نایل به صورت گرفته لیام نگاهی انداخت و سمتش رفت.

نایل- همین؟

لیام نیم‌ نگاهی به نایل که سمتش می‌اومد انداخت و سرش به معنای نفی تکون داد.

لیام- کاملا یهویی اتفاق افتاد !
انگار که اختیار زبون خودمم نداشتم !
فقط احساس میکردم اگه اون حرفارو نزنم دیگه هیچوقت فرصت دوباره‌ای برای گفتنشون ندارم.

نایل-اما لیام باید حواست باشه تا این حسی که داشتی همینجا متوقف شه. حواست که هست، تو متعلق به یه زندگی دیگه‌ای پسر.
نباید کس دیگه‌ای پایبند خودت کنی.

لیام آروم سرش تکون داد نگاهش به پایین انداخت.

لیام- میدونی که تحمل زویی برام چقدر سخته؟

نایل- زندگی با زویی اجباریه لیام . زویی فردی به تو نمیده لیام. نه زویی نه قانون.

لیام- اما من برادر بزرگترشم قیم فردی منم.

نایل با ناراحتی سرش تکون داد و نگاهش از دوست آشفتش گرفت.

نایل- نه لیام. قیم فردی زوییه. فقط زویی. باید بخاطر فردی تحمل کنی.

سمت پنجره قدی رفت و نگاهش به ماشینا و آدما داد.

لیام-خستم نایل. خیلی خسته.

نایل دستش روی شونه لیام فشرد...

نایل- بالاخره تموم میشه لیام. بالاخره یجا تموم میشه.

DUSK TILL DAWN Where stories live. Discover now