•1•

1.9K 271 161
                                    

سوم شخص :

شهر در جنب وجوشه.
ولی نه همه ی شهر!

و از جمله مکان های کسل کنندهٔ در این زمان کلاس ادبیات انگلیسیِ خانم کالدر توی آکادمی EF.

لویی تاملینسون 17 ساله توی ردیف آخر نشسته بود و با بی حوصلگی آدامس توت‌فرنگیش رو به موهای بور دختر جلویش میچسبوند.

+لوئیس؟لوئیس؟
لویی به نیمکت چوبیش تکیه داد و در حالی که چشماش رو میچرخوند حرف معلمش رو اصلاح کرد : اسمم لوییه خانم کالدر!

+درسته، لویی! میتونی برامون توضیح بدی که هِرا چرا هفستوس رو پس زد؟

اون صاف نشست و نظرش رو مطرح کرد : چون خل و چل بود!؟

النور کالدر موهاش رو از روی صورتش پس زد : درواقع برخلاف نظریه های جنجالی قبلیت توی این یکی باهات موافقم!

پسر روی میز خم شد و سرش رو چندبار به اون کوبید. اون واقعا باید این معلم نچسب و کلاس چندشش رو تحمل می‌کرد؟

با چند کلاس فاصله نایل هوران نقطه مقابل لویی تاملینسون روی جلو ترین نیمکتِ کلاسِ ریاضیِ آقای کوردن نشسته بود و با اشتیاق چیز هایی رو توی دفترش یاد داشت می‌کرد در حالی که بقیه چرت میزدن.

ولی اون باهوش ترین، مهربون ترین و البته که شیرین ترین پسر آکادمی باید با بقیه تفاوتی می‌داشت.
لویی برای توصیف اون از این عبارات استفاده میکرد : "سکسیِ خرخون"
"باهوشِ هات" "جوجه نابغه"

کسی هست که بتونه با اون مخالفت کنه؟
مطمئناً نه!

و در جایی دور تر لیام پین، یا به عبارتی دیگه بتمن توی پنت هاوسش تازه از خواب بیدار شده بود و در حال تماس تلفنی با منشیش مایا هنری بود. اون دختر جزو معدود چیزاییه که لیام توی زندگیش ازش ناراضیه.

بتمن ماگ داغ قهوش رو به پیشونیش چسبوند و به بهترین دوستش شریل مسیج داد که براش یک منشی جدید پیدا کنه. چون محض رضای فاک! اون منشی میخواد نه هرزه!

هرچند که احتمال میداد اون وقتی از دوست دخترش بکشه بیرون اون مسیج رو میبینه که یعنی صد قرن بعد!

هری استایلز یا همون ددپول توی تخت کوچیکش غلت خورد و این باعث شد پاهای درازش به دیوار اتاقش بخوره.

اون با اخم سرش رو توی بالش فرو برد و تلاش کرد تا دوباره بخوابه ولی وقتی تلاش هاش بی اثر موند با اخم توی جاش نیمخیز شد و به موهای فرفریش چنگ زد.

هری از تخت پایین پرید، به آشپزخونه رفت و در یخچال کوچیکش رو باز کرد و محتویات اون روی با صدای بلند اعلام کرد : هویجِ چُل! گوجه پلاسیده! آب! کرفس! پشمام ناموصا باید برم یک شتی بخرم!

اون با بیخیالی آدامس توت‌فرنگی ای از جیبش در آورد و بی توجه به معده خالیش شروع کرد به عین بز جویدنِ اون.

جوکر و هارلی یا زین مالیک و جی جی حدید توی تخت خواب، غافل از اتفاقات دنیای بیرون رویا های جالبی می‌دیدند.

هارلی روزی رو میدید که جوکرش کاملا مال خودش باشه.
اون نمی‌خواست پودینگش رو با دخترای استریپر یا پسرای تویینک تقسیم کنه!

ولی خواب زین متفاوت از اون بود. جوکر روزی رو میدید که خودش فرمانروای دنیا باشه و لازم به ذکر نیست که منظور از خودش، خود خودش، تنهای تنهاس
.
زین مالیک پادشاه دنیا بدون هیچ ملکه ای.
حتی اگه اون ملکه هارلی، دختر کوچولوی دیوونش باشه!

خب، چطوره ما از بدن های لخت اونا که بین ملافه های سیاه رنگ پیچیده شده فاصله بگیریم تا روایت دیگه ای رو تعریف کنیم؟

اشلیِ 16 ساله کلاساش رو پیچونده تا به کار نیمه وقتش برسه.
اون دیشب موفقیت آمیز ترین حرکت زندگیش رو زده.
آره! اون از بتمن عکس گرفته!
نه یک عکس تار و بدرد نخور یک عکس واضح از فاصله نزدیک اونقدر نزدیک که خط فک جذاب اون مرد کاملا مشخصه!
حالا اون میتونه توی شغل مورد علاقش خودی نشون بده.

همه اونا غرقِ زندگی و ماجرهاش بودن در حالی که تقدیر داستان جدیدی براشون رقم میزد......

______________________

پارت اول چطور بود؟

𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed] Where stories live. Discover now