•8•

658 173 119
                                    

اشلی سرش رو با ریتم تند اهنگ [dumb] تکون داد.

I'm not like them but I can pretend.
من شبیه اونا نیستم ولی میتونم وانمود کنم.

اشکاش به نوبت از چشمای قرمزش پایین می ریختند و به رولِ ماری‌جوانای توی دستش پوک می زد.

همراه کرت کوبین فریاد کشید :
My heart is broke but I have some glue
قلبم شکسته ولی چسب زخم دارم. :)

جلوی آینه رفت، ریمل های ریخته شده چشمای قهوه ای و به خون نشسته اش رو قاب گرفته بودن با پشت دست وحشیانه رژش رو پاک کرد ،مایع قرمز به کل صورتش مالیده شد.

رو به اینه فحش داد : تو هیچی نیستی، چندش آور، رقت انگیز، داری حالم رو بهم میزنی!

با دستاش که روی اونا اثرات خراشیدگی با ناخون بود به آیینه مشت زد، اون شکست و تبدیل به هزاران تیکه کوچیک شد اون ها هنوز تصویر اشلی رو منعکس می‌کردند.

دختر روی زمین افتاد، توی خودش جمع شد و برای بار صدم توی زندگی 16 سالش آرزوی مرگ کرد.

××××
لویی به استیو نگاه کرد که داشت برای خودش کصشعر میگفت : لویی تو حالا یک قدرت خاص داری چیزی که مردم عادی ندارن و به خاطر سن کمت ما تصمیم گرفتیم ازت پشتیبانی کنیم و بهت آموزش بدیم. حرفی هست؟

لویی پلک هاش رو به نشونه تایید بست.
تونی بهش اشاره کرد که حرفش رو بزنه. پسر چشم گفت : من میخوام ددپول بهم آموزش بده.

ناتاشا به بینیش چین انداخت : چرا اون؟

لویی با تنبلی شونه بالا انداخت و به سادگی گفت : ازش خوشم میاد.

ناتاشا خواست اعتراض کنه که تونی با دست متوقفش کرد : اوکی. دیگه؟

+همین.
-پس حله؟
+حله.

××××
لويي بین کوسن های نرم فرو رفت و به هری نگاه کرد، اون با تیشرت سفید و باندانایی که روی موهای فرش بسته بود، شیطون تر و جوان تر به نظر می‌رسید.

پسر قد بلند داشت سوسیس ها و همبرگر ها رو کباب می‌کرد.

جما با دوتا قوطی آبجو برای خودش و برادر بزرگترش و دو بطری مالت لیمو برای پسر های کوچیکتر جمع وارد حیاط شد.

لویی در بطریش رو با یک قاشق باز کرد و جما کنارش رو چمن های حیاط و بین کوسن ها ولو شد: میگین رئال میبره یا بارسلونا؟

_صد در صد رئال.

+معلومه که بارسلونا.

جما نیشخند زد : خب بچه خوشگلا بیاین شرط ببندین ، تیموتی اگه بارسلونا باخت باید بری به معلمت بدی.

وقتی چشمای گرد دو پسر رو دید حرفش رو اصلاح کرد : یعنی بری به الیور پیشنهاد قرار بدی، آره.
تیم و لویی نفس راحتی کشیدند.

𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed] Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin