هری روی کاناپه نارنجیش جلوی تلوزیون لش کرده بود و در حالی که به همبرگش گاز میزد، مستندی راجب کارکرد توالت میدید.
یک زن بلوند توی یک دستشویی ایستاده بود و با ذوق توضیح میداد که وقتی ما سیفون و میکشیم چه اتفاقی برای عنمون میفته.
ددپول با کلافگی غر زد : "ماجراجویی های یک عنِ سکسی در اعماق عمیق ترین گوه ها"، هاهاها، فاک اف بچ.
پسر کنترل رو بهسمت تلوزیون پرت کرد، ال سی دی شکست و صفحه تلوزیون تاریک شد.اون شونه بالا انداخت : اوپس! فک کنم فوتبال به چوخ رفت.
هری بعد از پوشیدن راحت ترین پیراهن هاواییش _و بستن فقط سه تا دکمه_رفت که آدامس (و البته غذا) بخره.
تا نزدیک ترین هایپر مارکت حداقل 5 دقیقه راه بود پس ددپول شروع کرد به خوندن اهنگ Lithium از Nirvana.
I'm so happy cause today I found my friends
من خیلی خوشحالم چون امروز دوستام و پیدا کردم.They're in my head.
اونا توی سرم هستن.I'm so ugly thats okay cause so are you.
من خیلی زشتم ولی اشکالی نداره چون تو هم همینطوری هستی!................
پسر جلوی هایپر مارکت ایستاد از بین قفسه ها گذشت تا به خوراکی مورد علاقش_ که حتی واقعا خوراکی هم نبود _برسه.توی جعبه پلاستیکی سبز فقط یک آدامس توت فرنگی بود ددپول با خوشحالی دستای پوشیده شده با رینگش رو جلو برد تا اون موجود دوست داشتنی رو برداره.
ولی......آره، یک دست بیریخت _از نظر هری کسی که باعث جدایی اون و ادامسش بشه بیریخته_ مانع شد.
هری سرش رو بالا برد تا اون جونور مزاحم رو ببینه.
راستش سبز و آبی نتونستن خوب هم رو ملاقات کنن چون سر عزیز ترین بخش زندگیشون به مشکل خورده بودند._ازش فاصله بگیر درازِ تخمی!
+کوتوله جهش یافته بهتره دستت رو بکشی!
اونا همزمان عربده کشیدن و باعث شدن پسری که توی فروشگاه کار میکرد سمتشون بیاد : چه خبره؟ اوه تویی هری! سلام لوییس!
پسر چشم های آبیش رو چرخوند: کیرررر! جرعت نکن یه بار دیگه منو لوئیس صدا کنی اسهول!
هری موهای قهوه ایش رو پشت گوشش زد : این کون بچه، لوئیس، میخواد ادامسم و بدزده!
ولی تا جملش تموم شد پسر کوچیک تر آدامس رو از توی جعبه قاپید و بعد زدن لگدی به دیک هری مثل فرفره سمت پیشخوان دوید.
پسر بزرگ تر در حالی که عضو ناقصش رو با دستش گرفته بود و به اون هرزه کوچولو فحش میداد سعی کرد دنبالش بره ولی تا بخودش جنبید اون یک اسکناس روی پیشخوان انداخته بود و از در دو لته بیرون زده بود!
______________________
نایل کلافه به لویی نگاه کرد که داشت توی بزرگترین کاسه ای که پیده کرده بود بستنی توت فرنگی میخورد.+حالا چیزی نشده که.
لویی بهش چشم غره رفت.
دوست پسرش بعد از اینکه فهمید لویی نمیخواد باهاش سکس داشته باشه ولش کرده بود.+میدونی قراره بریم اردو؟ یه جایی به اسم صنایع آزبورن یا همچین کصشعری؟
لویی عربده کشید : به یه ورمم نیست نایل! اون حرومزاده اسکل فکر کرده چه خریه؟ بستنی میخوام. الان.
نایل چشماش و چرخوند و از اون گربه هار فاصله گرفت.
_____________________
لیام اخم کرد : واقعا هیچ راهی نیست؟آیرون من نیم نگاهی به کاپیتان آمریکا انداخت و دستش رو به صورتش کشید : نه،بتمن محض رضای فاک! تمومش کن. ما اون رو لازم داریم به چپمم نیست که کیه.
بتمن چشم غره رفت : استارک بهتره که خودت این کار رو بکنی من با ضد قهرمانا کار نمیکنم.
تونی به هپی دستور داد : این کار با توئه.
_____________________
جوکر شاتش رو بالا رفت و دستش و دور کمر جی جی انداخت.اون دختر با عشوه و بلند خندید : بعد بووووم. اون مال خودمون میشه. دوتایی حال میکنیم پودینگ!
زین خندید. اون قرار نبود تو ذوق هرزش بزنه!
______________________
پارتای اول برای این کوتاهن که فقط با زندگی هاشون اشنا شین.
خب.
نظری؟ فحشی؟ دردی؟
BẠN ĐANG ĐỌC
𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed]
Fanfiction#1 : larry Cover credit by : @writter_in_purple _ازش فاصله بگیر درازِ تخمی! +کوتوله جهش یافته بهتره دستت رو بکشی! ×××× _تو مجبورم کردی انتخاب کنم! +و تو من رو انتخاب نکردی! ×××× فان، مارول، دی سی.