•26• : Last Part

740 150 94
                                    

به پارت آخر خوش اومدین :')
*ادیت نداره*
___________________

فلش بک : شب گذشته

جوکر در رو با پاش هل داد، اتاق زیر شیروونی سرد بود و لیام بدون اون طناب های آزار دهنده یه گوشه کز کرده بود.
نفس زین برید، چطوری تونست پسرش رو ول کنه؟!
لیام خیلی تغییر کرده، بزرگ شده، اگه دیگه زین رو نخواد چی؟!
حتی فکرشم ترسناکه، زین در سکوت روی پارکت ها جلو رفت، زانو زد و به چشمای قهوه ای لیام  خیره شد .

و بتمن با چند ثانیه نگاه کردن به چشمای زین فهمید مرد طلایی برگشته، زین بدن لیام رو بین بازوهاش کشید.
لیام به پشت زین چنگ زد و دنیا متوقف شد.

چطوری باید براتون توصیف کنم؟!
جوری که با سرعت نفس می‌کشیدن و اشک هاشون جاری بود... لعنت بهش! این فقط زیادی خوب بود.

زین از لیام فاصله گرفت و انگشتاش رو به گونه‌ش کشید : لیوم.
پسر کوچیکتر  هیچ حرفی نزد.

_باهام میای؟ همه چی رو درست میکنم... باید درست کنم...باید بیای... میای؟!
زین با استرس کلمه ها رو پشت هم چید و منتظر جواب لیامش شد.

+زین تو خراب کردی، خیلی بدم خراب کردی.
از روی زمین بلند شد و  دست زین رو گرفت : کجا میریم؟!

_____________________

_سلام.
+ مرسی.

تیم به کلش کوبید : شت.. ینی تو ام همینطور.

الیور سعی کرد خندش رو جمع کنه.
تیم صورتش رو مخفی کرد : میشه فقط بیخیال بشیم؟!

مرد دست تیموتی رو گرفت و اون رو داخل دفترش کشید، در رو بست و قفل کرد.

تیم به در تکیه داد و بدن الیور با فاصله خیلی کم بهش چسبید .

سکوت به شدت آزار دهنده بود : اممم، ببخشید؟! بابت همه چیز. من ازت خوشم میاد، نهههه! هیچی نگو! نمیدونستم چطوری علاقم و بهت نشون بدم، میدونی؟ فقط میخواستم بهم توجه کنی. احمقانه بود،میدونم.

_نه، اصلا. کیوت بود. مثل خودت.

+فاااااااک، چطوری انقدر خوبی عوضی؟!

الیور لبخند زد : میتونم ببوسمت؟!
+آره, لطفا.

____________________

اونا هیچی نمیدونستن.

جیجی،لوکی، اشتون و کلوم با قیافه های مبهوت رو کاناپه ها نشسته بودن.
زین اونا رو ول کرده بود؟!

فقط مایکل میدونست زین الان پیش دلبرشه و همه چی عالیه. ولی  زین بهشون خیانت کرد؟! آره.
متاسفانه آره.

اون سهم پسرا و هارلی از محموله رو گذاشته بود، ولی سنگ؟! اون هیچ جایی نبود.
و اینکه، اونا با زین دزدی، تعقیب و گریز و هزار جور دردسر رو تجربه کردن، و حالا اون همینجوری میرفت؟!

𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed] Onde histórias criam vida. Descubra agora