•14•

608 168 86
                                    


هری پسر چشم آبی رو به دیوار چسبوند و لویی لب های هری رو گاز گرفت و به موهای فرش چنگ زد.

داستان از این قراره : بعد از رفتن کندال، لویی با همه خداحافظی کرد و خواست بره و هری برای بدرقه کردنش تا دم در رفت و اینبار اون برای بوسه پیش قدم شد.
مسلماً این فقط یک بوسه خداحافظی نبود!

اونا در حالی که لویی پاهاش رو دور کمر هری حلقه کرده بود و هری به رون های پر اون جنگ میزد کشون کشون به حیاط پشتی رفتن.

و حالا صدای بوسه شون سکوت شب رو میشکست _بجز صدای جیرجیرک ها و آه و ناله زن همسایه _

همه چیز عالی بود، لبای دوتاشون طعم توت فرنگی میداد، لویی لب های هری رو میگزید و هری زبونش رو توی دهن لویی می‌چرخوند.

ماهِ نقره ای می‌تابید و سبز و آبی میخواستن اون زیر هم رو به فاک بدن.........

فقط توی این فضای شاعرانه و زیر تلألو ماه نقره فام یک چیزی کم بود، نه؟

بعله! خرمگس معرکه، خروس بیمحل یا هر کوفت دیگه ای..... که من جما صداش میکنم.......

دختر دوربینش رو روی اونا تنظیم کرد و بعد نور فلش همه جا رو برای ثانیه ای روشن کرد :
هورنی های بدبخت، تیمممممممممممممم،تیممممممممممممممم، لشت رو بیار!!!!!!!!

تیموتی از پنجره هال بیرون پرید و سراسیمه به سمت جما دوید.

لویی و هری توی بغل هم خشک شده بودن و با قیافه های مات به اونا نگاه میکردن.

تیموتی دوربین جما رو قاپید و بعد از دیدن عکس زد زیر خنده.

لویی اخم کرد و هری رو هل داد و پاهاش رو از دورش باز کرد و آروم پایین اومد : چند مِتری استایلز؟ تموم نمیشه لامصب.

تیموتی دستش رو به پیشونیش کوبید : بگا رفتیم، این باز اتصالی کرد. ببرش هری تا روانی نشدیم.

جما و هری با حالت سوالی نگاهش کردند.
_این الان تو شوکه، کصخل شده. مدلشه ها،ببرش.

لویی در حالی که از کنار تیموتی رد میشد لگدی به ساق پاش زد و به جما چشم غره رفت : روانیا.

هری پشت سر لویی دوید.
داشت به این فکر می‌کرد اونکه خواهر و برادر اسکلی داره، نمیشد لویی سالم باشه؟

___________________

هری کوسن آبی رنگ رو بغل کرد و به لویی مسیج داد :
میخوام ببینمت، بیام دنبالت یا چی؟

موبایل رو روی شکمش گذاشت و چشماش رو بست اما اون خیلی زود ویبره رفت.

little bitch : یادت رفت خواهش کنی استایلز - _-

هری چشماش رو چرخوند و تایپ کرد : میشه بیام دنبالت و کون خوشگلت رو ببرم بیرون؟

little bitch : نه.

ابرو هام رو بالا انداختم : گرفتی مارو؟ یعنی چی؟

little bitch : بعد مدرسه که کار دارم، شاید شب؟؟؟

هری بعد از این مسیج تازه یاد کارآموزی استارک افتاد. و بعد از گرفتن آدرس خونه لویی و خداحافظی کردن بلند شد تا یک کوفتی درست کنه بخوره.

سینه مرغ رو برید و بهش زرده تخم مرغ زد و بعد توی آرد غلتوند.

_این است هنر آشپزی ارباب استایلز! تعظیم کنید فرومایگان.
هری فریاد زد و آپارتمان کوچیکش لرزید و دوتا مشت به دیوار خورد.

هری دور خیز کرد و با پاشنه پا به دیوار کوبید و دوباره فریاد زد : مگه اینجا طویله اس حیوون؟

××××
خونه لویی توی منهتن بود و با سنترال پارک فاصله کمی داشت پس پسربزرگتر تصمیم گرفت لویی رو ببره اونجا.

هری روی چمن ها نشست و لویی رفت بستنی بخره البته هری پشت کلاه هودیش رو گرفت و مانع شد : با هم میریم کون بچه!

لویی چشماش رو چرخوند و پشت سر هری رفت، بعد از اسلپ زدن به باسن گرد و بامزه هری جلو افتاد.

پسر مو نارنجی پرسید : چه طعمی؟
_توت فرنگی.
+توت فرنگی.

اون لبخند زد و با اسکوپ بستنی ها رو توی یک کاسه کاغذی ریخت : روز خوبی داشته باشین.

چشمای لویی برق زد : ممنون، گوه کوچولو .
هری فهمید اون از پسر خوشش اومده.

برچسب روی لباسش رو خوند : خسته نباشی اِد!




اونا دوباره روی چمن ها افتادن.

هری سعی کرد بحث رو باز کنه : تو میدونی که من خیلی سکسی ام.......

ولی وقتی چشمای آبی لویی گرد شد سعی کرد حرفش رو اصلاح کنه : نه نه....... یعنی اره...... هستم....ولی..... اَه....... تروخدا........دوست داری با من قرار بزاری؟

در عرض یک دقیقه لویی روی زمین داشت کصخنده میزد : فاک....... دهنت استایلز...... خیلی کصخلی........

هری اخم کرد : این جواب سوالم نبود.

لویی با یک سرفه خودش رو جمع کرد : آره! فقط باید موتورت رو دوهفته بدی دستم.

و در جایی دور تر بتمن و جوکر طبق یک قرار داد نانوشته انتظار یک ملاقات رو میکشیدن..........

_______________________

چطور بود؟؟؟؟

باید بگم زیامممممم تو راهههههه؟؟؟؟؟؟؟

دوستاتون رو تگ کنید لطفا.

و سوال :

1.قلمم عجیب غریب شده ؟؟

2.فن فیک جدید مسخره اس که بهش توجه نمیکنین؟
اگه هست بگین 😭من ایده زیاد دارم نمیخوام الکی برای چیزای چرت وقت بزارم.


Next up : 20 vote & 60 cm



𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed] Onde histórias criam vida. Descubra agora