•7•

719 175 141
                                    


Flash back :
لیام برق لب صورتی رو به لباش زد و دستی به موهای فرش کشید.
پاهای خوشفرمش توی شلوارک کوتاه مشکی عالی به نظر می‌رسید، تیشرت سفیدش رو مرتب کرد و از دستشویی بیرون رفت.

اون داشت سعی می‌کرد درمقابل ناخودآگاهش که می‌گفت برگرده خونه و توی کمدش قایم بشه مقاومت کنه، اون زین رو میخواست پس بدستش میاورد.

یا حداقل میدونست که تلاش کرده و یک بازنده نیست .
وارد کلاس شد، نگاه ها روی اون بودن و پچ پچ ها :

_اون لیام پینه؟ تاحالا اینطوری تیپ نزده بود _

_استایلش رو عوض کرده؟ چه کصی! _

سمت میز زین رفت، ردیف یکی مونده به آخر کنار پنجره، جایی که بهش خیره میشد.
ولی الان توی مرکز دید زین بود.

روی میز پسر بزرگتر خم شد،جوری که ترقوه سفیدش رو ببینه، توجه ها از روش برداشته شده بود.

زین با یک نگاه کنجکاو براندازش کرد.

لیام برگشت و روی میز زین  نشست با انداختن پاهاش روی هم نمای خوبی به چشمای طلایی زین داد.

لیام ماژیک مشکی زین رو از روی میز برداشت و سرش رو بین دندوناش گذاشت و بازش کرد.

_داشتم فکر میکردم که اگه شمارم و بهت بدم میتونی باهام درس بخونی؟ من توی ریاضی بدجوری خنگم.
نزدیک صورت زین حرف می‌زد.

پسر مژه های مشکیش رو روی هم گذاشت، زمزمه های لیام از لبای صورتیش بیرون می اومدن نفس خنکش بود آدامس نعنایی میداد.

فاک! این از تحمل زین مالیک خارج بود، ظرفیتش داشت تکمیل میشد.
انگشتاش رو روی رونای لیام کشید و مثل اون زمزمه کرد :
_حتما..... حتی.... اگه بخوای میتونم چیزای بیشتر از ریاضی بهت یاد بدم.

لیام شیرین خندید، دست زین رو از روی پاش برداشت با ماژیک سیاه شمارش رو روی اون نوشت : مطمئنم خوب یاد میگیرم.

زین به قدمای سَبُک لیام نگاه کرد که ازش دور میشد، کاغذی برداشت و شماره لیام رو روش نوشت.
قرار نبود بیخیال این دلبرِ فرفری بشه.

End.
زین نفسای لرزون رو بیرون داد و خودش رو از روی جی جی کنار کشید.
داشت سعی می‌کرد تنفس‌‌ اش رو مرتب کنه.

جی جی توی تخت چرخید و دستاش رو کنار سر زین گذاشت، عرق کرده بود و درد داشت ولی میخواست پودینگش رو ببوسه.
لباش رو به لبای زین چسبوند، مثل همیشه بوی الکل و سیگار میداد : عالی بودی پودینگ.

جوکر دستی به کمر دخترش کشید : تو ام همینطور پرنسس، حالا بخواب.

جی جی با خوشحالی سرش رو توی گردن زین جابه جا کرد و بخاطر خستگی بیش از حد به دقیقه نکشیده، تسلیم خواب شد.

ولی این مدت برای زین طولانی تر بود اون لازم نمی‌دونست کسی بفهمه موقع رابطه، بجای جی جی بدن سفید لیام رو زیر خودش تصور کرده بود.

×××
لیام  روزنامه رو ورق زد، خبر دیده شدن جوکر و دخترِ روانیش هارلی کوئین.

البته که خبرنگارا فقط چند تا عکس تار از دوربین مدار بسته یک کلاب داشتن و کسی نتونسته بود ردشون  رو بزنه یا از هویت اونا مطمئن بشه،
ولی لیام مرد طلاییش رو می‌شناخت.

این بیشتر از انتظارش درد داشت.
اون نمیتونست بازوهای زین رو تصور کنه که دور تن یکی دیگه حلقه میشه.
یا اون چشمای طلایی به کسی بجز خودش خیره بشن و نگاه های تحسین آمیز و شهوت انگیز بندازن.
اینکه کس دیگه ای زیر اون نفس نفس بزنه.

اینا فقط درد داشت.........
__________________________
لویی به سمت ماشین سیاه و غول پیکر هپی حرکت کرد و با یک پرش خودش رو بالا کشید.
هپی چشم غره ای بهش رفت و البته که لویی اهمیت نداد.
گوشیش رو از جیبش در آورد و چشمش به مسیج جدیدی از تیموتی افتاد .

Curly💕: امشب میای خونمون؟ میخوایم باربیکیو راه بندازیم! تو حیاط!! عرررررررررررر..
معلومه که میرفت.
انگشتاش روی کیبورد به پرواز در اومدن  و  جواب تیموتی رو تایپ کردن .

×××
ماشین جلوی ساختمون اونجرز متوقف شد.
برخلاف شب گذشته همه جا روشن بود و لویی میتونست خوب فوضولی کنه.

البته میتونست، قبل از اینکه هپی یقه تیشرتش رو از پشت بگیره و دنبال خودش بکشه.

پسر چشماش و چرخوند و قدماش رو با هپی هماهنگ کرد.
خیلی زود جلوی اتاق دیشب بودن.

در باز شد و یک قامت بلند با لباس قرمز نمایان شد.
لویی لبش رو گاز گرفت.

اون قهرمانش ددپول بود؟
هولی شت!

ولی اون ضد قهرمان بود.
اونجا چه غلطی می‌کرد؟

ددپول سرش رو بالا آورد و به به پسر چشم آبی نگاه کرد.
اون توی یک ثانیه اون بچه گستاخ رو شناخت اخمی کرد که از زیر ماسک مشخص نبود.

لویی قبل از اینکه ددپول بتونه چیزی رو هضم کنه توی بغلش پرید و دستاش رو دور گردنش انداخت و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد.

هری برای حفظ تعادل رون های پر لویی رو گرفت : آروم پسر، آروم.

لویی از هری جدا شد : تو کراش تمام دوران های منی! حالا قراره ازدواج کنیم؟

_نه متاسفانه!

+چه بد! عکس چی؟ عکس میتونیم بگیریم؟

_اینکار رو میتونیم بکنیم.

لویی آیفونش رو در آورد و اسنپ چت رو باز کرد با یک فیلتر معمولی عکس گرفت و بلافاصله بعد از سیو کردن اون رو برای تیموتی فرستاد.

_خداحافظ آقای ددپول! اوه! آقای استارک سلام!!!!

×××
من واقعا دارم با نوشتن این فن فیک خودم و شکنجه میکنم:/🙄
چون‌ جوکر و هارلی خیلی خوبن.💔
ولی زیجی؟🤪
فاک

باید ی طوری می‌نوشتم لیام هارلی میشد😪.

خب اگه کامنت نزارین ی اسمات زیجی با جزئیات مینویسم😈

تو این فن فیک لری رو بیشتر دوست دارین یا زیام؟؟
جواب بدین کیر نشم 😂

پی. اس: آقای استارک و آقای ددپول رو با لحن تام هالند بخونین 😂👌🏽

𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅𝒔 ✫ 𝑳.𝒔 𝒁.𝒎 [completed] Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon