نفس نفس می زد..در نقطه به نقطه بدنش احساس درد و کرختی می کرد..کشش دست ها و پاهایش هم چنان در اور بودند اما هر ثانیه درد جدیدی خودنمایی میکرد تا گیرنده های حسی اش شاخک هایشان به جنبش بیفتد..اتاق تاریک بود..
نور قرمز رنگ بیمارگونه فضا را تزئین کرده بود..اما مرد چهارشانه ای که رویش خیمه زده بود و حریصانه نگاهش میکرد...اجازه رسیدن هیچ نوری را نمیداد..اگرچه چشم بند مشکی روی چشمانش به اندازه کافی کورش کرده بودند-التماس کن کیونگ..بگو چقدر نیازمندی
با شهوت تمام زمزمه کرد و دستانش را جوریکه پسر زیرش را جری تر کند از گردن تا روی عضوش کشید
باز هم همان جملات رقت انگیز همیشگی..مرد برنزه خیمه زده روی بدنش به حد مرگ با او بازی کرده بود..با لب های درشت گوشتیش تمام بدنش را رصد کرده بود و حالا در اوج نیاز می خواست حقارت او را ببیند..نمی خواست انقدر حقیر بنظر برسد..
در برابر خودش
عشق زنده به گور شده اش
اما نمی توانست در برابر نیاز و شهوت پیچیده در بدنش مقاوت کند
هیچ کس نمی تواند
+کااااااییی...خواهش می کنم..بهم بدش
-بیشتر التماس کن هرزه گرسنه...بگو که چقدر بهش نیاز داری
+می خوامش کای..انقد بهش نیاز دارم که ممکنه بمیرم..میخامت جونگی..
هنوز جمله اش تمام نشده بود که دست سنگین جونگین محکم روی گونه اش کوبیده شد..حالا استخان صورتش هم گز گز میکرد
صدای ناله درد ناکش بلند شد و اشک هایش بعد از کلی مقاومت از زیر چشم بند پایین ریختن..می دانست با این کار ها گور خودش را میکند..ا
پنجه قوی جونگین در موهای عرق کرده اش رفت و محکم موهاش رابه عقب کشید:
_ کیونگسو ی احمق..چند بار بهت گفتم وقتی دارم عین ی سگ بازیت مدم جونگین صدام نکن؟ ها؟
انگار اونقدری ک نشون میدی از کتکام بدت نیومده هااا؟ کری احمق؟ هرزه خیابونی.. بفهممم..کای کای..
یه بار دیگ جونگین صدام کنی سگ کشت میکنم؟فهمیدی؟انتهای جمله اش را بلند تر از قبل فریاد زد و به لرزیدن کیونگسوی تنهای گیر افتاده زیرش نگاه کرد....اوهم نفس نفس میزد و احساس خشم میکرد ..کیونگسو باید بیشتر برده بودن را یاد می گرفت
_حالام بنال..صدای ناله هاتو میخام..فقط از رو لذت..جرات نکن گریه کنی کیونگسو..
لذت؟شاید گند ترین اسمی که میشد روی این حس شهوت گذاشت لذت بود..برخلاف اشک هایی که هنوز هم قایمکی می ریختن سعی کرد پایین تنه اش را بالا دهد
باید شهوتی میشد
تا جونگین دست از سرش بر میداشت
+کاییییییی اههههه..داخلم می خوامت..بهم بدش..تمام چیزی که میخام تویی وقتی بهم درد میدی..
YOU ARE READING
🔲 Lies In The Dark🔲
Fanfiction❌❌❌❌❌❌❌❌هشدار:اپ این فیک تا مرداد ماه سال 1400متوقف میشه..اگه نمی خواید داستان نصفه بخونید لطفا داستان رو شروع نکنید❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ "بهم میگی هرزه..میگی وقتی درد میکشم زیبا میشم.باور کنم که دوسم داری؟" ~اره دوست دارم..انقدر که اگه بری میمیرم~"منم فک می...