[آبنبات قلبی صورتی]

688 101 117
                                    

هر دو قصد بیرون آمدن از بغل هم را نداشتند اما با افتادن چشمان کیونگسو به ساعت پشت سر جونگین که ساعت 10 را نشان میداد شتاب زده از بغل جونگین بیرون امد

_رییس کیم محترم.ساعت 10 عه..نمیخاین تشریف ببرین سرکارتون؟

+میشه امروز مرخصی بگیرم؟فرض کن منم ی کارمندم و میخام از رییسم مرخصی بگیرم..اینم جزوی از زندگیه عادیه دیگ؟

اگرچه بخاطر لبخند شرورانه جونگین قصد داشت مخالفت جدی کند اما خودش هم دوست نداشت این مرد را راهی کند..

از روی تخت بلند و شد در حالیکه با لحن غرغرویی سمت دستشویی میرفت گفت:

_قبول کیم جونگین..امروز میتونی از رییس کیم مرخصی بگیری و پشت در دستشویی گم شد..جونگین هم خنده ی بلندی کرد و بلند شد رو تختی را مرتب کند

وقتی هر دو سرحال و خنده کنان از پله ها پایین رفند حالا خدمه هم انگار احساس بهتری داشتند..جونگین و کیونگسو دو آدم جدا ازهمه بودند اما خوش حالی ان ها به اهالی خانه هم جان دوباره ای بخشیده بود..

پسرکی که ب تازگی از خرید برگشته بود و مشغول چیدن وسایل درون نایلون روی اپن بود تا سایر خدمه آن هارا بردارند هم میتوانست اتمسفر عجیب ان روز را حس کند...با گوشه چشم به زوج زیبایی نگاه کرد که به ارامی از پله ها پایین می امدند و برای هم چشم ابرو می آمدند..باهم شوخی می کردند و برای اولین بار بود که کوانگسو با خودش فکر کرد
" وقتی آدم ها باهم زیاد حرف دارند کوتاه ترین راه ها هم طولانی بنظر میرسد"

..حالا که اولین بار بود که طی کردن چند پله پذیرایی انقدر طول میکشید.به عمق این حرف پی میبرد..

پسرک کوچک کنار رییسشان حق داشت که خوشبخت باشد

^فلش بک^

امروز بیشتر از روزهای دیگر شهر را به دنبال سفارش های مادام گشته بود و گرمای تابستان  هم شدت خستگی اش را بیشتر کرده بود..به محض ورود خود را به آشپزخانه رساند و لیوان آبی خورد تا سریع از عمارت اصلی بیرون برود..رییس کیم خوشش نمی امد در زمان نبودش کسی با حضورش کیونگسو را معذب کند!!

در حالی که لیوان آب را سر می کشید چشمانش را به اطراف چرخاند اما کسی را به جز معشوقه رییس کیم که روی کاناپه دراز کشیده بود ندید..حالا که کمی استرس گرفته بود آبش را سریع خورد و به سمت در خروجی حرکت کرد اما با چیزی که شنید سرجایش ماند

_کوانگسو

معشوقه رییسش اورا صدا زده بود؟

با احترام برگشت و تعظیمی کرد..به این پسر حتی باید بیشتر از خود رییسش احترام میگذاشت چون به خوبی از مراقبت های رییس کیم از این پسر خبر دار بود..

هیچ کس حق اسیب زدن به کیونگسو را نداشت
جز خودش!

*بله اقا

🔲 Lies In The Dark🔲Where stories live. Discover now