نگاه سوالی اش را در چشمان جونگین گرداند.کار بدی کرده بود؟
+لازم بود کاری کنی از زیباییت نفس کشیدنو یادم بره؟
با ادامه حرف جونگین لبخند شیرینی زد و دوباره نگاهش را به پایین انداخت که جونگین خود را جلوتر کشید و دوباره چانه کیونگسو را بالا کشید..حالا انقدر نزدیک بودند که سینه هایشان بهم چسبیده بود :
+کیونگسو ..انقدر نگاتو ازم نگیر..الان فقط میخام به من نگاه کنی..فقط من!! منی که با فکر کرن به اینکه تو وزیباییات فقط برای منین تا دیوونگی فاصله ای ندارم!!
صدای بم و گیرای جونگین..نفس های عطراگینش که روی صورتش می نشستند کیونگسو را به جایی میبرد که حدس میزد بهشت باشد!!
اینبار اوهم نگاهش را مستقیم به چشمان جونگین داد :
من و زیبایی هایی که در برابر نگاه تو حس می کنم چقدر نحیفن مال توییم جونگین... میگن شیاطین روحشونو به شیطان دادن و شیطان شدن!!..منی که روحمو به تو دادم اسمم چیه؟دستش را به آرامی بالا اورد و روی قلب جونگین گذاشت:
منی که قلبم با کوبش قلب تو میزنه اسمم چی میشه جونگین؟جونگین محو معشوقه زیبایش ..غرق در چشمان مشکی سحر امیزش فقط سکوت کرده بود..دستی که روی کمر ظریفش گذاشته بود را به آرامی بالا پاین می کرد وهنوزهم با دست دیگرش چونه پسر روبرویش را لمس می کرد
_تویه فرشته ای..حتی اگه شیطان باشی!
کیونگسو لب زیرش را گاز ریزی گرفت و چشمان خمارش را روی تن جونگین گرداند:
-تو مال منی جونگین...تنها مردی که دوست دارم ببوسمش..نوازشش کنم..وقتی خسته است شونه های پهنشو ماساژ بدم..
لبه های کتش را با حالت اغوا گرانه ای عقب داد تا کتش روی زمین بیفتد:
تنها کسی هستی که حس سنگیتی تنش روی تنمو دوست دارم..که بوی تنش حتی وقتی خسته است و عرق کرده دیوونم میکنه..
و در نهایت زمزمه کرد:
که هر چقدم بهم درد بده بازم دوست دارم شب تو بغلش بخوابم!کیونگسو بود...همان چیزی که در تمام گذشته اش جلوی مردنش را گرقته بود!
همان چیزی که نمی دانست چرا و چگونه...اما او را تا 28 سالگی کشیده بود..جونگینی را که در 12 سالگی حس می کرد مرده.
_کیونگسو..میترسم انقدر بگم دوست دارم که دیگ باورش نکنی...تو بهم بگو چی بگم که مدیون قلبم نشم؟ چی بگم که بفهمی نبودت از هم میپاشتم
اینبار کیونگسو لبخند درخشانی زد و صورتش را جلوتر کشید تا اخرین فاصله هارا هم از بین ببرد و در حالیکه لب های سرخش به ارامی روی لب های جونگین کشیده میشدند لب زد :
" بگو دوستت دارم جونگین..نترس..من انقدر برای شنیدنش حریصم که هیچ وقت از شنیدنش سیر نشم..بگو و این کیونگسوی ترسیده رو برای همیشه آروم کن!"
و بعد به ارامی لب هایش را روی لب های جونگین گذاشت ودستانش را دو طرف صورت جونگین گذاشت..
لب هایشان به زیابیی روهم غلت میخورد و تن هایشان با ملایمت تمام بهم کشیده میشد..لب های درشت و پف کرده کیونگسو لب های گوشی جونگین را بین خودشان نگه میداشتند و با مک های نرمی نوازششان می کرد..
با فشار بیشتر جونگین به لب هایش به عقب رفت تا جاییکه پشتش با سطح دیوار برخورد کرد..جونگین دست روی کمر کیونگسو را برداشت و ان را روی دیور کوباند تا بیشتر به لب های کیونگسو حمله کند..
اینبار کیونگسو برای تسلط بیشتر پنجه هایش را بلند کرد و صورت جونگین را جلوتر کشید..صدای ناله های ریز کیونگسو و اه های مردانه جونگین در پذیرایی خلوت خانه میپیچید.یه قدری یکدیگر را محکم چسبیده بودند که تا یکی شدنشان فاصله ای نبود..پس از چند دقیه که هردو نفس کم اوردند از هم فاصله کمی گرفتند و هردو به لب های متورم و خیس هم نگاه کردند..
جونگین انگشت شصتش را بالا آورد و لب پایین کیونگسو را نوازش کرد..با آه ملایمی که کیونگسو کشید دوباره ظاقت خود را از دست داد و اینبار وحشیانه تن کیونگسو را به دیوار کوبید و دوباره بوسه از سر گرفته شد..!!
گوربابای عقربه های ساعت که با عجله میدویدند..گوربابای اکسیژنی که به سختی به ریه هایشان میرفت..حالا فقط جونگین می خواست لب های معشوقش را تا جان دارد ببوسد!!
___________
بوسه ات..
چه
متن مفصلی
بود..
"بیژن الهی"
__________####
یه پارت هم شب اپ میشه
سوری فور تاخیر♡
YOU ARE READING
🔲 Lies In The Dark🔲
Fanfiction❌❌❌❌❌❌❌❌هشدار:اپ این فیک تا مرداد ماه سال 1400متوقف میشه..اگه نمی خواید داستان نصفه بخونید لطفا داستان رو شروع نکنید❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ "بهم میگی هرزه..میگی وقتی درد میکشم زیبا میشم.باور کنم که دوسم داری؟" ~اره دوست دارم..انقدر که اگه بری میمیرم~"منم فک می...