از وقتی که خدمه مشغول تمیز کردن خانه شده بودند تک تکشان را زیر نظر گرفته بود تا شخصی که میتواند اطلاعاتی به او بدهد را شناسایی کند.
.خدمتکاران جونگین به او وفادار بودند و محال بود راز خانه او را به کسی بگویند..خصوصا اینکه جونگین به خانواده های ان ها میرسید و خرج زندگیشان را میداد و البته..کسی نبود که از مجازات رییس کیم نترسد..هر سوال اشتباهی ممکن بود تلاش هایش را به باد دهد..
باید هرچه سریعتر از خانه بیرون میرفت چون بهانه تمین برای کشیدن خدمه های خانه جونگین به خانه اش این بود که مبادا کسی در غیابش به اموالش دست درازی کند و چیزی از وسایل را بدزدد..از انجایی که خدمه جونگین همه مورد اعتماد و کارکشته بودند ..برای یک روز تمیز کاری خانه ان هارا از جونگین قرض گرفته بود!!
_کوانگسو..میشه وسایلو بیاری پایین..بزاریشون تو ماشینم..
فعلا تنها کسی که نسبت به بقیه بی ازار تر بنظر میرسید پسرک کم سن و سال بلندی بود که وسایل سنگین تر را جابه جا می کرد..
با رسیدن به ماشین تشکری کرد اما اجازه رفتن به کوانگسو را نداد:
_کوانگسو..تو چند ساله واسه ارباب کار می کنی؟
کیونگسو نگاه مرددی به تمین انداخت..این سوال انقدر هاهم مشکوک بنظر نمیرسید
_فک کنم 6-5 سال
+اووهه..اینکه جونگین این همه سال نگهت داشته یعنی خیلی ازت راضی بوده..چون همه میدونن جونگین واسه هر کاری معیار های خیلی دقیقی داره!!
_درسته!!
سری تکان داد و معذب دستی رو موهایش کشید
+تو..کیونگسو رو میشناسی؟معشوقه رییس کیم رو..
_بله..ایشون 4 ساله با ارباب زندگی میکنن..
+درسته..ببین کوانگسو..
کمی خود را جلور کشید تا آرام تر حرف بزند:
+میدونم با این حرفم ممکنه ادم فضولی بنظر برسم اما..مهم نیست.. مهم اینه ک من خودم میدونم با چه قصدی دارم اینکارو می کنم
_کدوکم کارو قربان؟
+ببین..من دوست نزدیک جونگینم..از دانشگاه باهم دوستیم و الانم ک باهم کار می کنیم..توهم دوست داری کوانگسو؟
_بله دارم..
با استرس لب زد و منتظر اصل حرف تمین شد
_پس حتما خودت میدونی چقدر عذاب اوره که ببینی زندگی دوستت در خطره و توام نمیتونی کاری کنی..تو میتونی تحمل کنی که بهترین دوستت و عشقش باهم عذاب بکشن و تو فقط نگا کنی؟
+ من این حرفارو نمیفهمم قربان..ما فقط اومدیم اینجا کار های شما رو انجام بدیم..زندگی ارباب کیم به ما ربطی نداره رییس خودش اینو خواسته..
YOU ARE READING
🔲 Lies In The Dark🔲
Fanfic❌❌❌❌❌❌❌❌هشدار:اپ این فیک تا مرداد ماه سال 1400متوقف میشه..اگه نمی خواید داستان نصفه بخونید لطفا داستان رو شروع نکنید❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ "بهم میگی هرزه..میگی وقتی درد میکشم زیبا میشم.باور کنم که دوسم داری؟" ~اره دوست دارم..انقدر که اگه بری میمیرم~"منم فک می...