روی تخت اتاق مشترکشان دراز کشیده بودند..
جونگین از پشت بغلش کرده بود و با انگشتانش از روی پیراهن روی شکم کیونگسو نقاشی می کرد....
طبق دستور جونگین باید کنارهم می خوابیدند..
شاید اگر کسی همین حالا وارد اتاق میشد و ان هارا اینگونه میدید
چشمانش ستاره باران میشدن که
*..چه زوج خوشگلی..چقد عاشقانه...*
یا شاید هم *چقد بهم میان*
*چقد عاشق همن*
اما حالا کیونگسوی بیچاره میدانست که قطعا ظاهر ادم ها کس دیگری است و باطنشان کس دیگر!!
اوایل دل خود را به این نوازش ها و لبخند های گاه به گاه خوش کرده بود..اما خیلی طول نکشید تا بداند عشق جونگین در برابر افکار و خوی مریضش انقدر هم قدرتمند نیست
_یذره حرف بزن..می خوام شب قبل خواب صداتو بشنوم
مسخره بود..جایی از این دنیا این حرف ها عاشقانه محسوب میشدند..
و اینجا..
در تخت دو نفره جونگین و کیونگسو
بیمارگونه!!
+ حرفی ندارم..(زمزمه کرد)
بازهم سکوت..
اما اینبار جونگین گفت:
+نمی خوای آناستازیا باشی؟.....
خوب میدانست از چه حرف میزند..
فیلم مورد علاقه جونگین و شاید هم
فیلمی که کیونگسو سر حد مرگ از آن متنقر بود..
"fifty shades of grey"
پنجاه طیف خاکستریمیدانست جونگین هر بار با دیدن این فیلم خوی سلطه گرش بیدار میشود..میدانست جونگین خود را کریستین گری فیلم میدید...و احتمالا کیونگسوهم قرار بود نقش اناستازیا را داشته باشد
+نه..نمی خوام باشم
پس از چند ثانیه جواب داد
_چرا؟
+دوست ندارم همیشه نقش اون آدم بدبخته رو بازی کنم
..
..
-اما تو اناستازیایی کیونگسو..خیلی وقته اونی..خیلی وقته!!...حتی اگه نخوای باشی...
خب..بازهم باید بی خواب میشد..بیخوابی این خانه همیشه بهانه ای برای روز پیدا می کرد..
باید فکر میکرد به جملات بی سر و تهی که جونگین هیچگاه ان هارا بی قصد نمی گفت
_قسمت جدیدش اومده...fifty shades darker
می خوام باهم ببینیمش..
+باشه..فقط بزار بخوابم..خوابم میاد
YOU ARE READING
🔲 Lies In The Dark🔲
Fanfiction❌❌❌❌❌❌❌❌هشدار:اپ این فیک تا مرداد ماه سال 1400متوقف میشه..اگه نمی خواید داستان نصفه بخونید لطفا داستان رو شروع نکنید❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ "بهم میگی هرزه..میگی وقتی درد میکشم زیبا میشم.باور کنم که دوسم داری؟" ~اره دوست دارم..انقدر که اگه بری میمیرم~"منم فک می...