5

650 118 5
                                    

نگاه یونگی به جیمین و پسر نیمه برهنه ی روش خشک شد جونگ کوک سریع از رو جیمین بلند شد
یونگی نگاش رو تن برهنه جیمین که ملحفه رو روش کشیده بود افتاد مغزش کار نمی کرد:دیشب اون همه عذاب وجدان و روندن جیهوپ از خودش بخاطر
جیمین ولی اون حتی صبر نکرده بود یک روز بگذره و با یکی دیگه خوابیده بود

جیمین با بغض نگاش کرد:یونگی تقصیر من نیست توضیح میدم

یونگی پوزخند زد:لازم نیست حتما تقصیر منه انقدر از من ناراحت شدی که سریع رفتی با یکی دیگه خوابیدی که تلافی کنی حالا الان حالت بهتره یا می خوای مورد بهتر واسه امشب بهت معرفی کنم؟

جیمین اشکاش سر خورد:قسم می خورم من مست بودم
_ وای منه ساده رو بگو گفتم حالت خوب نیست کل شب رو از عذاب وجدان نخوابیدم

_حالا که دیدی حالش خوبه رات رو بکش برو
جونگ کوک جوابش رو داد و با بی خیالی در حالی که تیشرتش رو می پوشید جلوش ایستاد

یونگی عصبی بهش نگاه کرد:ببنند دهنت رو در حدی نیستی که حرف بزنی

جیمین:یونگی من واقعا تو حال خودم نبودم

_بس کن جیمین این رابطه دیگه تمومه هیجوره نمیشه درستش کرد از اولم چیزی غیر از دوستی نبود تو اشتباه کردی مثل الان

جونگ کوک:باهات موافقم ...

یونگی داد زد:تو خفه شو تا دهنت رو سرویس نکردم

_اونی که باید خفه شه تویی معلومه نیومدی پیشش بمونی دنبال بهونه ای واسه تموم کردن وگرنی میشنیدی وقتی داره میگه مست بوده دیشب از ناراحتی مثل یه احمق پرید جلو ماشینم
شانس آورد زیرش نکردم

یونگی نگران به جیمین نگاه کرد:جیمین میدونم ناراحتت کردم خواستم باهات حرف بزنم ولی
خودت چی؟ چرا مست کردی و یه روز نگذشته این عوضی رو آوردی تو تختت؟

جونگ کوک زبونش رو گوشه ی لبش کشید:
نوچ من آوردمش تو تختش چون از ناراحتی نمیتونست خودش رو جمع کنه مثل یه پسر بچه تو بغلم گریه میکرد منتها تو اون حالتم انقدر خواستنی بود که منو تحریک کرد

یونگی عصبی نگاش کرد:چرا خفه نمیشی و گورت رو گم نمیکنی ؟ نکنه باید پولت رو بدم

جونگ کوک:راستش فقط برام جالبه آه نمیدونم شایدم دیشب باعث شده روش حساس شم
یونگی:مگه نمیگی مست بود پس زر نزن و گمشو بیرون
جونگ کوک :آره مست بود ولی حتی تو مستیم
نمی خواست باهام باشه

سمت یونگی که بهش زل زده بود رفت وآروم سمت در هلش داد:پس منم به زور باهاش خوابیدم

یونگی دستاش رو مشت کرد گستاخی جونگ کوک شوکش کرده بود
جونگ کوک دوباره هلش داد که یونگی از در بیرون رفت جونگ کوک دستش رو جلو در گذاشت:
باید بگم همه چی عالی بود غیر اینکه وسط ناله هاش اسم تو رو میاورد ولی خب من درستش کردم جوری بهش لذت دادم که از این بعد میدونه اسم کیو باید بگه ...

crazy in loveحيث تعيش القصص. اكتشف الآن