Part 19

117 29 4
                                    

هوسوک روی تختش دراز کشیده بود و ظاهرا  آهنگ گوش میکرد

ولی عملا فکرش پیش پسر دردسر سازی بود که دائما داشت به روش های گوناگون بهش ابراز علاقه میکرد

برای درگیر شدن ذهنش خیلی زود بود ولی هرکاری میکرد نمیتونست بهش فکر نکنه

تقه ای به در خورد و هوسوک با گفتن " بیا داخل " روی تخت نشست

در باز شد و سر هیونگ وون وارد اتاق شد

با نگاه کردن به هوسوک لبخند بزرگی زد و بعد کاملا وارد اتاق شد

هوسوک آهی کشید:

"بازم تو؟"

هیونگ وون دستشو پشت سرش و روی موهاش کشید و از روی خجالت لبخند زد:

"آره ....بازم...من!"

هوسوک که چهرش کمی گرفته شده بود نفسشو محکم بیرون داد:

"چی میخوای؟"

هیونگ وون چشاشو اطراف اتاق چرخوند و با صدای ملایمی جواب داد:

"حرف بزنیم..یعنی اومدم باهات صحبت کنم!"

هوسوک یه ابروشو بالا داد:

"در مورد؟!!"

هیونگ وون آب دهنشو قورت داد:

"درمورد....درمو...رد.....احساساتم؟"

هوسوک از روی تخت بلند شد درحالی که به در اشاره میکرد به سمتش میرفت که بازش کنه:

"برو بیرون!"

قبل از اینکه دستش به دستگیره ی در بخوره صدای قفل شدن در باعث شد شوکه بشه

دستشو روی دستگیره گذاشت و چند بار پشت سرهم تکونش داد:

"این چه کاریه؟!!"

به سمت هیونگ وون برگشت:

"کار تو عه نه؟تو بهشون گفتی در رو قفل کنن نه؟"

قیافه ی متعجب هیونگ وون به تنهایی نشون دهنده ی خبر نداشتنش بود :

"اصلا به کسی نگفته بودم که میخوام باهات صحبت کنم!"

هوسوک تقه ای به درد زد:

"ببخشید؟کی چنین کاری کرد؟"

صدای هیون وو از پشت در اومد:

"ببخشید!ولی مجبورم این کارو بکنم!"

هوسوک که خیالش راحت شد که مامانش نیست و میتونه فحش بده تقریبا داد زد:

"عوضییییییییییی...باز کن درو! زود باش!"

هیون وو از پشت در جواب داد:

"ببخشید..ولی من دارم میرم خونه..مامانتم در رو باز نمیکنه..اینو گفتم که تا صبح آلودگی صوتی ایجاد نکنی!صبح میام و در رو باز میکنم...خواب رمانتیکی داشته باشید!شب بخیر!"

True or FalseWhere stories live. Discover now