سلام^^
اول اینکه میخواستم ازتون تشکر کنم بابت هزارتایی شدن ریدز این فیک^^
دوم اینکه این افتراستوری رو قرار بود چندماه پیش بنویسم ولی خب هی پشت گوش انداختم که گفتم حالا به مناسبت هزار تایی شدن بذارمش-.-
و اینکه این پارت یه تیکه اسمات داره حواستون باشه اگه خوشتون نمیاد نخوندیش یا جلو بزنید:)))
برای 5مین سالگرد دبیوی گروهشون تصمیم گرفتن جشنشون رو به صورت لایو با هوادارهاشون برگذار کنن
چانگ کیون وسط هیونگ وون و هوسوک نشست،فقط به یک دلیل...هیونگ وون از دست هوسوک عصبانی بود و طبق معمول هوسوک اون رو سپر خودش کرده بود..
هوسوک به عنوان لیدر و هیونگ گروه شروع کرد به صحبت کردن:
"عام...سلام...میدونین امروز چه روزیه درسته؟...امروز میشه 5مین سالی که ما کنارهمیم...و کنار شما...ام اکس 5ساله شده و ما این رو به خاطر شما داریم...عام...من...درواقع ما ازتون ممنونیم که تو این سال ها کنار ما بودین و مارو ساپورت کردین و دوست داشتین...و امیدواریم که همچنان آهنگ هایی که میسازیم رو دوست داشته باشید و حمایتمون کنید..."
چانگ کیون در طول صحبت های هوسوک سرش رو تکون میداد و از زیر میز دست هیونگ وون رو مهار میکرد که هر چند لحظه برای نیشگون گرفتن پهلوی هوسوک دراز میشد
بعد از تموم شدن حرفای هوسوک هیونگ وون شروع کرد به حرف زدن:
"واو...پنج سال شده...میدونید...وقتی بهش فکر میکنم میبینم خیلی گذشته و من پنج ساله که دارم این دوتا رو تحمل میکنم...میدونید چانگ کیونی خیلی آرومه...واسه همین وقتی پیششم یکم حوصلم سر میره فقط...ولی تحمل کردن هوسوک برای پنج سال خیلی سخت بوده و من امروز به خاطر این کارم خودمو به گوشت خوردن دعوت میکنم...هوم؟"
سرشو خم کرد و کامنت یکی از فن هارو خوند:
"نه...معلومه که نه...این دوتارو با خودم نمیبرم...خودم تنها...من زحمت کشیدم!"
هوسوک یه کامنت دیگه رو خوند:
"یه نفر پرسیده حالا که هیونگ وونی برنامه ی بعد از لایوشو گفت هوسوک و چانگ کیونی میخوان چیکار کنن؟"
و بعد جواب داد:
"من؟...من میخوام برم رامیون بخورم...من یه مرد رامیونیم!.."
چانگ کیون کمی فکر کرد:
"من هم میخوام برم هانا و هانئول رو ببینم..احتمالا همتون میدونید که اونا برادر زاده های منن..."
هوسوک به چانگ کیون اشاره کرد:
"باباهای این دوتا قرار بود اعضای ام اکس بشن..اوه...شما اینو نمیدونستید درسته؟..."
YOU ARE READING
True or False
FanfictionMonsta x: showki/joohyuk •• +توووو! یو کی ھیو ِن عوضی! چطور تونستی کاری کنی کھ عین احمق ھا ھفت روز ھفتھ،بیست و چھار ساعت شبانھ روز،ھر شصت دقیقھ ی ھر ساعت و ھر شصت ثانیھ ی یک دقیقھ و ھر صدم و دھم و زھرمار ھر ثانیھ بھ توعھ لعنتی فکر کنم و این قلبه لعن...