۸ سال بعد ، سئول ۲۰۱۹
به کتاباش نگاه میکرد و همش به معلمش فحش میداد
اون عوضی باهاش لج کرده بود و قرار نبود یه نمره ی درست و حسابی تو ادبیات بهش بده..
کلافه به موهاش چنگ زد و بازم بهش فحش داد..صدای زنگ گوشیش توجهشو جلب کرد
رفت سمت تختش و گوشیش رو برداشت ، کیونگسو بود!
میدونست اگه جواب بده از پشت همین گوشی جرش میده ولی اگرم جواب نمیداد میومد اینجا و جرش میداد..
در هر صورت جر میخورد پس بهتر بود جواب بده: سلام کیونگ چیشده؟
: سلام و درد! کجا رفتی ها؟مگه یه رب دیگه کلاس ادبیات شروع نمیشه؟پس کدوم گوری رفتی؟پارک بکهیون من دیگه گندکاریاتو جمع نمیکنم و مطمئن باش به اون بابا لنگ دراز احمقت نامه میدم و بهش میگم چه گندی داری میزنی تو آیندت!
با کی لج کردی؟اون پیری بهت نمره نمیده چون به حرفاش گوش نمیدی!یکم باهاش راه بیا تا بهت نمره بده: نه اون عوضی بهم نمره نمیده! چرا؟ چون من فقط یه بار گفتم طرز درس دادنش غلطه! اونه که لج کرده نه من کیونگ..
آه حالم ازش بهم میخوره پس من نمیام کلاس!
بعدم حق نداری به پاپا نامه بدی آقای کیم فقط نامه های منو بهش میرسونه نه تو رو!پس زور الکی نزن..: به هر حال من بهش نامه میدم! میدونی که عصبی بشه باهات چیکار میکنه..
البته آقای کیم دستوراتشو میرسونه و تو هم مجبوری گوش کنی!: ایش عوضی خیلی بدجنسی!باشه الان میام مدرسه
: آفرین زود باش همش ده دقیقه وقت داریا پس بدو
بک گوشیشو قط کرد و رفت سمت کتاباش و برشون داشت
به آخرین نامه ای که نوشته بود نگاه کرد..
آقای کیم دو هفته بود که بهش سر نزده بود و نامه دست خودش مونده بود۸ سال پیش که فهمید به فرزندخوندگی گرفته شده ولی مجبوره تنها زندگی کنه هم خوشحال شد هم ناراحت..
خوشحال از اینکه دیگه قرار نیست زیر دست خانم چویی بمونه و تنبیه بشه و ناراحت از اینکه خونواده ای که قبولش کردن اونو دور از خودشون نگهش داشتن و بک تنها بزرگ شد..اما همیشه حرفاش رو تو یه نامه مینوشت و به مردی که فامیلیش پارک بود میفرستاد..
تنها چیزی که درباره ی خونوادش میدونست همین بود!
با اینکه ناراحت بود ولی همیشه ازشون متشکر بود که به اینجا رسوندنش...وقتی کوچیک بود عاشق کارتون بابا لنگ دراز بود چون شرایطش مثل جودی ابوت بود بخاطر همین قیم خودشو بابا لنگ دراز صدا میکرد
واقعا دلش میخواست پاپاش رو ببینه ولی اون خودش رو بهش نشون نمیداد و همه ی حرفاش رو از طریق آقای کیم به بک میرسوندلبخند کوچیکی زد و نامه رو از روی میزش برداشت و به امید دیدن آقای کیم اونو تو کیفش گذاشت..
کتونی هاش رو پاش کرد و از خونه زد بیرون
تو راهه مدرسه همش به معلمش فکر میکرد
اون مردک حتما امروز باید بهش نمره ی کامل میداد وگرنه صندلیش رو تو سرش خورد میکرد
رسید به مدرسه و یه ماشین پورشه مشکی تو حیاط دید
اولین بارش بود که ماشینه به این لوکسی تو حیاط مدرسه میدید
YOU ARE READING
Daddy long legs (Completed)
Fanfiction🌌 Daddy long legs 🌌 Couple : Chanbaek 🌌 Genre : رمنس،درام،روزمره[Happy End] 🌌 Writer :Drsy خلاصه : بکهیون وقتی سه ساله بود تو یتیم خونه رها میشه و تا ده سالگی اونجا بزرگ میشه یه روزی خیلی اتفاقی با کسی روبهرو میشه که در اینده قراره کمکش کنه...