بعد از اون بغل گرم و شیرین بک به اتاقش رفت و با کمک چان وسایل های مورد نیازش رو جمع کرد
دو تا چمدون پر از وسایلش رو کنار در اتاقش گذاشت و اتاقش رو از نظر گذروند
۸ سال تو این خونه و تو این اتاق زندگی کرده بود و حالا باید ازش دل میکند
براش سخت بود ولی باید بهش عادت میکرد..وقتی ک چان از پشت بغلش کرد از فکر و خیالش اومد بیرون و سرشو کج کرد و به نیم رخش نگاه کرد
یکم معذب میشد ولی باید عادت میکرد: نمیخوای از اینجا دل بکنی؟ باید بریم خونه ی من!
: دلم برای اینجا تنگ میشه ۸ سال اینجا زندگی کردم..با خانوم کیم مهربون اینجا بزرگ شدم کلی خاطره دارم و حالا باید ولشون کنم..یکم برام سخته..
: قرار نیست اینجا رو ول کنیم هر موقع بخوای میتونی به اینجا سر بزنی چون اینجا اپارتمان خودته و درباره ی وسایل اتاقت اگه بخوای میتونم همشونو به خونه ی خودم منتقل کنم گر چه وسایل اتاقت تو خونه ی من امادس ولی اگه اونا رو نخوای عوضشون میکنم
بک با لبخند تو بغل چان چرخید و به چشمای درشتش زل زد
: واقعا میتونی اینا رو بیاری خونه ی خودت؟
چان سرشو تکون داد
: اینجوری خیلی عالیه من به همشون عادت کردم پس اگه میشه وسایل خودمو ببریم!
: فردا یه کارگر میفرستم و همه ی وسایلتو به خونم منتقل میکنم خوبه؟
بک با ذوق محکم چان رو بغل کرد و خندید
: این عالیه چان! ازت ممنونم..
چان لبخند زد
:بهتره بریم که جونگین منتظرمونه
دست سالم بک رو گرفت و چمدوناش رو هم برداشت و از اون خونه بیرون اومدن..
وقتی به خونه ی چان رسیدن بک انتظار یه خونه ی قصر مانند رو داشت ولی وقتی اپارتمان نسبتا بزرگ رو دید یکم جا خورد: چان اینجا خونه ی توعه؟
چان سرشو تکون داد
: زشته؟ از خونه ی تو بزرگتره
: عام خب با تصوراتم فرق میکنه
چان خندید
: نکنه فکر کردی چون پولدارم یه قصر دارم هوم؟
بک با حالت بچگونه ای سرشو تکون داد و لباشو اویزون کرد
چان با دیدن حالت بک بلند تر خندید: وای قیافت عالیه بک! من به خونه های بزرگ علاقه ای ندارم همین اپارتمان برای هر دومون کافیه!
بک از اون حالتش بیرون اومد و خندید
: شوخی کردم اینجا خیلیم خوبه ! خب حالا بگو اتاق من کجاست؟
YOU ARE READING
Daddy long legs (Completed)
Fanfiction🌌 Daddy long legs 🌌 Couple : Chanbaek 🌌 Genre : رمنس،درام،روزمره[Happy End] 🌌 Writer :Drsy خلاصه : بکهیون وقتی سه ساله بود تو یتیم خونه رها میشه و تا ده سالگی اونجا بزرگ میشه یه روزی خیلی اتفاقی با کسی روبهرو میشه که در اینده قراره کمکش کنه...