تماسم با خورشید از تیر راس چانیول دور نمونده بود..از صبح مثله برجه زهر مار جلوم نشسته بود...اولش ازش دلخور نبودم بهش حق دادم ولی بعد قرارش یا حتی کش دادنه موضوع ازش ناراحت بودم ...چطور میتونست به منی که ۱۰ ساله دوستشم شک کنه و چطور میتونست بدون شنیدن تخته گاز محاکمه کنه
-اوووه پس خجالت نکشیدی و آوردیش خونه براوو..
شروع کردن دست زدن ...قصدم بحث باهاش نبود و نیست سعی کردم خودمو کنترل کنم...
-تو چت شده چانیول
+ فضولیش به تو نیومده ...بحثو عوض نکن چیه نکنه خجالت می کشی تا بگی آوردیش خونه؟ اصلا بلدی خجالت بکشی؟
-تموش کن
+ چیو اینکه دوست دختر سابقم الان توی خونه صمیمی ترین دوستمه؟یا معشوقه جدید دوستم دوست دختر سابقمه
یهو نفهمیدم چی شد یه مشت کوبیدم توی صورتش ...این حجم از حماقت قابل درک نبود...
سهون اومد گفت هیونگ راست میگه خورشید پیشه توعه؟ از اونور کیونگ به چان میگفت که تمومش کنه
-آره خونه منه ! آوردمش خونه چون تویه عوضی حتی بهش گوش ندادی ...تو ندیدیش ولی من دیدمش ...برای سوزش بیشترت میگم به جای تو هم ازش محافظت میکنم !!
یهو حمله کرد...جوری با مشت زد که پرت شدم زمین
-خدای من بکهیون...
اولش یکم منگ بودم بعد دستای یخ زده خورشید صورتمو قاب گرفت...توی چشماش اشک بود هدف چانیول من بودم ولی تیرش به خورشید خورد....
-به به هرزه ی جمعم اضافه شد !! از سناریو مثلث عشقی دو برادری که ساختی لذت میبری؟؟ نکنه واسه این برگشتی؟!
صدای سوهو در اومد
-چانیول همین الان تمومش کن...حد خودتو نگه
صدای سیلی بلندی اومد ...خورشید با چشمای گریون سیلی محکمی به چانیول زد
-خیلی بی رحمی...خیلی..امکان نداره من عاشق سنگدلی مثل تو شده باشم
چانیول مات بود بعد سرخ شد ...دستاشو مشت کرد ...سوهو غرید
-چانیول بیرون همین الان..
و چانیول بدون نگاهی رفت بیرون...سهون و کای خواستن برن سمت خورشید که خورشید از هوش رفت و توی بغل سهون افتاد
-خون...
بلند شدم رسیدم بهش ...خون دماغ شده بود سریع رو دست بلندش کردم از در پشتی رفتم تو پارکینگ و زنگ زدم یانگ سو
رسیدیم بیمارستان سریع بردنش مراقبت های ویژه کلافه تو راهرو راه میرفتم که کیونگ زنگ زد....
-به اون عوضی بگو اگه چیزیش بشه خودم میکشمش
+ پیداش کردم میگم...باز غیبش زده!..حالش چطوره