🍷Pαят Ten

1.3K 274 30
                                    

"میدونی اگه توی همچین محله ای بشناسنمون چه دردسری درست میشه؟"
جیمین صورتش رو بیشتر از قبل داخل پالتوش فرو کرد و کلمات بی سباتی که هنوز بخاطر درد دهنش نمیتونست درست اداشون کنه به زبون اورد. با این حال تهیونگ بدون توجه بهش، دوباره به آدرسی که روی برگه نوشته بود نگاهی انداخت و با شماره کوچه ای که جلوش ایستاده بودن مطابقت داد.

"خودشه. خونش توی همین کوچس."
جیمین چیزی نگفت و به جاش چند بار پشت سر هم عطسه کرد و بینی راه افتادش رو بالا کشید.
"تموم بدنم درد میکنه‌..."
جیمین پشت سر تهیونگ وارد کوچه شد با این که میدونست تهیونگ محلش نمیذاره باز هم به غر زدن ادامه داد. انگار که با به زبون اوردن اون حرفا حالش بهتر میشد.

"...حتی به من نمیگی قضیه چیه و بعد من رو دنبال خودت کشوندی اینجا؟"
تهیونگ اما مردد بود. دست و پاهاش به کار نمیرفت و بخاطر تهدید جونگکوک حقیقتا ترسیده بود. اگه واقعا وارد عمل میشدن ممکن بود اتفاقات جبران ناپذیری بیوفته. اما تهیونگ مصمم بود که همه چیو درست کنه. اون به عنوان دوست پسر جونگکوک و هیونگش وظیفش بود که اون رو نجات بده.

"اینجاست."
تهیونگ جلوی در یک لنگه و سفیدی که اکثر قسمتاش خورده شده و بنظر چند برابر اون و جیمین عمر داشت ایستاد.
"مثل خونه ی قاچاقچیاس."
تهیونگ زیر لب زمزمه کرد."شایدم باشه."اما جیمین دقیقا حرفش رو متوجه شد و رنگ از صورتش پرید.
"لعنتی چرا من دیوونه همراه تو راه افتادم و اومدم اینجا؟"

تهیونگ کمی توی جاش جابه جا شد و بالاخره تصمیم گرفت زنگ رو بزنه. اما همونطور که  انتظار داشت اون مکان قدیمی و خرابه زنگ درست و حسابی نداشت و به صدا نیومد. به دنبال تکه سنگی زمین زیر پاش رو از نظر گذروند.
"اصلا بیاد بیرون. تو میخوای به یه پخش کننده ی مواد چی بگی؟"
تهیونگ با پوزخندی که کم کم روی لبش شکل گرفته بود تکه سنگ رو برداشت و چند بار به در کوبید.

"نترس! میتونیم با پول دهنش رو باز کنیم."
بعد از چند ضربه و دقایقی که میگذشت هر دو کاملا ناامید شده بودند اما همون لحظه که میخواستن برگردن در با صدای جیر مانندی باز شد و مردی تقریبا همسن و سال سجین جلوی در قرار گرفت. تهیونگ با دیدن تیشرت سفید و کثیف مرد که چند جاییش سوراخ شده بود به همراه شلوار ورزشی با پاچه های تا به تا و دمپایی های پلاستیکی پاره صورتش رو توی هم فرو برد.

"بنال؟!"
تهیونگ صداش رو صاف و سعی کرد به چشمای مرد که رگای خونیش پاره شده و بوی گند عرقش به مشام میرسید نگاه نکنه.
"پارک مینسئوک؟"
مرد هومی کرد و ته ریشش رو خاروند. جیمین واقعا شک کرد که خونه ی درستی اومده باشن. چطور اون مرد محترمی که توی موزیک شو دیده به این روز کشیده شده بود.

"میخواستیم باهاتون حرف بزنیم."
"چی مصرف میکنین؟!"
صورت تهیونگ گنگ شد و پشت سر هم پلک زد.
"ها؟!"
"سر و کله زدن با شما جوونای مشهور از هر چیزی سخت تره."
کلشو از چهارچوب در بیرون کرد و اطراف رو بررسی کرد.

•Complete~Behind The Mask || Fratello S2Where stories live. Discover now