"فکر کنم عاشق شدم!"
هوسوک این حرف رو با لحن دراماتیکی بیان کرد و خودش رو به یونگی نزدیک کرد و سرش رو روی شونه ی پسر بداخلاقی که بد خواب شده بود گذاشت.
"برای بار چندم؟!"هوسوک به خاطر ضد حالی که از یونگی خورد لباش رو جمع و هومی از سر نارضایتی کرد."هیونگ قلب مظلوم من رو با چی اشتباه گرفتی؟یه کیسه ی بی انتها؟"
یونگی شونه بالا انداخت."شاید؟!""این سومین مهمانداریه که عاشقش میشی هوسوک! و هروقت که به ژاپن میایم وضع همینه!!"
جین از پشت سرشون گفت و باعث شد هوسوک بخنده."هیونگ باید قبول کنی دخترای ژاپنی خیلی بامزن! خب، من باید یه دوست دختر ژاپنی بگیرم!"
هوسوک با اعتماد به نفس گفت و دوباره نگاهش رو به دختر مهمانداری که نوشیدنی رو جلوی تهیونگ می ذاشت داد."باید یادآوری کنم که تو یه دوست دختر کرهای داری؟"
هوسوک چند بار دستش رو برای جیمین که ردیف کناریش نشسته بود تکون داد.
"دوست دخترمه زنم که نیست، رل میزنم که بهم بزنیم، اگه می خواستم بهم نزنم که رل نمیزدم می رفتم حرف مامانمو گوش می دادم و دختر خالمو می گرفتم.""واووو! چرا مثل پسرای لاشی شدی هیونگ؟!"
جونگکوک خندید و سرش رو از داخل گردن تهیونگ فاصله داد.
"یکم آروم تر حرف بزنین می خواین آبرومون رو ببرین؟"
نامجون غرغر کرد و اطراف رو بررسی کرد تا مطمئن بشه بقیه ی مسافرا حواسشون به اونا نباشه."من همیشه فکر می کردم تو فرست کلاس قراره تنها باشیم."جیمین اوقات تلخی کرد و به کفشاش اشاره زد و ادامه داد."دلم میخواد درشون بیارم."
صورت جونگکوک با اشاره ی جیمین به کفش هاش توی هم فرو رفت.
"بهتر که کسی هست، وگرنه قرار بود هممون مسموم بشیم."جیمین چشم غره ای به جونگکوک رفت و به صندلیش تکیه زد. با صدای خر و پف نگاهش به سمت پیرزنی که کنارش قبل تیک آف هواپیما خوابش برده بود داد.
مرد غولپیکری به خاطر سر و صدا به سمت جونگکوک خم شد.
"ببخشید؟"
جونگکوک نگاه بی حوصلش رو از گوشی تهیونگ گرفت و با برگشتش، صورت بی حالتش رنگ وحشت گرفت و با صدای بریده گفت."ب...بله؟!"تهیونگ هم متعجب به سمتشون برگشت و با دیدن اون غول بزرگ نفسش برید. ولی خداروشکر اون مرد برعکس قیافش اخلاق وحشتناکی نداشت.
"میشه به دوستاتون بگین آروم باشن؟ می خوام بخوابم! آخه تو هواپیما حالم بد میشه."
صداش کلفت بود، حتی از تهیونگ هم کلفت تر و مثل اگزوز خراب شده ی ماشین قدیمی عمش بود.جونگکوک سرش رو تکون و بعد اون فقط آروم سرجاش نشست و خودش رو به تهیونگ چسبوند.
"چرا باید اون غول کنار ما باشه؟!"
با صدای آرومی کنار گوش تهیونگ پچ پچ کرد. تهیونگ شونه ای بالا انداخت و بر حسب عادت همیشگیش خم شد تا گوش جونگکوک رو گاز بگیره."هی تهیونگ حالت خوبه؟"
چند بار پلک زد و صحنه های جلوش محو شدن و دوباره به زمان حال برگشت. با وحشت اطراف رو نگاه کرد، انگار منتظر بود دوباره جونگکوکش کنارش ظاهر بشه.
"رسیدیم نمی خوای پیاده بشی؟"
جیمین دوباره با نگرانی تکرار کرد و بازوی تهیونگ رو کشید.
YOU ARE READING
•Complete~Behind The Mask || Fratello S2
Fanfiction•••Fratello Season 2••• ...Complete... ▪︎خلاصه: کیم تهیونگ و دوست پسرش جئون جونگکوک چهار ساله که با هم رابطه دارن. زمانی که تهیونگ فکر میکنه زندگیش بهتر از این نمیشه سرنوشت کثیف ترین چهرش رو بهش نشون میده. چی میشه اگه دوست پسرش اونی نباشه که فکرش رو...