🍷Pαят Eight

1.4K 287 68
                                    

نیمه های شب وقتی از خاموش شدن چراغ آخرین اتاق مطمئن شد به آرومی در رو باز کرد و سالن تاریک رو از زیر نظر گذروند. وقتی اثری از یک موجود زنده ندید پاش رو از اتاق بیرون گذاشت و در رو با حداکثر احتیاط بست.

کمی چشماش رو باز و بسته کرد تا مسیر روبه روش با عادت کردن به سیاهی مشخص بشه. نور ماهی که از درز پرده مشخص بود رو به عنوان راهنما انتخاب کرد و مقصدش رو در بین سیاهی خونه پیدا کرد.
دستگیره در رو به آرومی پایین کشید و در با صدای قیژ مانندی باز شد. اتاق روبه روش کوچیک بود و تونست به راحتی و در یک نگاه طعمش رو تشخیص بده. پسر روی تختش دراز کشیده و میتونست با کمک نور گوشی که روی صورتش تابیده میشد چشمای خمار و لبای خیسش و درخشانش رو ببینه.

پسر بخاطر هندزفری که داخل گوشاش گذاشته بود نتونست ورود اون رو تشخیص بده. پس در رو اینبار بدون ملاحظه بست و به سمتش قدم برداشت. تا وقتی که به نزدیکی تخت نرسید و سایش روی پسر غلبه نکرد اون متوجه حضورش نشد.

"فاک اینجا چیکار میکنی؟"
ترسیده از جاش پرید، گوشی روی شکمش و بعد از اون روی زمین افتاد. با اینکه صورت اون ترسیده بنظر میرسید تهیونگ آرامش خاصی رو در رفتارش بازتاب میکرد.

"چرا اومدی اینجا؟"
هندزفری ها رو از گوشش خارج کرد، خم شد تا گوشیش رو برداره اما با قرار گرفتن پای تهیونگ روی گوشیش عقب کشید.

"گوشیم رو میش..."
دستای تهیونگ بدون توجه به اعتراضی که هنوز شروع هم نشده بود جلو اومد، به شونه های پسر چنگ زد و اون رو محکم به تخت کوبید. چشماش رو بست و سرش رو خم کرد تا از دید تهیونگ مخفی بشه.

"بهم نگاه کن."
جونگکوک مخالفت کرد و سرش رو بیشتر داخل بالشت فرو کرد. اما تهیونگ عصبانی تر زیر لب غرید.
"مگه من با تو نیستم؟"

چونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو آروم کنه. سپس چشماش رو مردد باز کرد، به آرومی به سمت تهیونگ برگشت و به صورت گنگش زل زد.
تهیونگ پای چپش رو روی روتختی گذاشت و به کمک پاش باقی بدنش رو روی تخت اورد و روی جونگکوک خیمه زد.

"هی...چت شده؟"
جونگکوک با اینکه هدف تهیونگ رو میدونست باز هم ترسیده بود. تهیونگ دست راستش رو روی گونه ی جونگکوک گذاشت و در امتداد صورتش به سمت گردن سفیدش حرکت داد. آروم و تحریک کننده، طوری که تموم احساسات زنجیر شده ی جونگکوک به شورش دست زدن و فریاد آزادی سر دادن.

"مگه همینو نمیخوای؟"
جونگکوک مخالفت کرد و بازوهای تهیونگ رو محکم چسبید.
"شبی چه مرگت شده کیم تهیونگ."
جونگکوک با بلند ترین صدایی که از گلوی خشک شدش برمیومد فریاد زد و جوابش نچ‌نچی از تهیونگ و ضربه هایی روی لبای باریکش توسط انگشتای کشیده و یخ زده ی پسر بزرگتر بود.

"تو که نمیخوای هیونگارو بکشونی اینجا تا ببینن داری زیر دوست پسرت ناله میکنی، میخوای؟"
جونگکوک با شنیدن کلمه ی 'دوست پسر' آروم شد، اما به تقلا های آروم ادامه داد.

•Complete~Behind The Mask || Fratello S2Où les histoires vivent. Découvrez maintenant