🍷Pαят Thirteen

1.2K 252 24
                                    

سکوت اتاق رو بوسه های خیسی که شهوتی مخلوط با دلتنگی به همراه داشتند می شکستند. برخلاف زبون های کم کارشون برای به زبون اوردن حرفای دلشون لب هاشون خوب بلد بود احساسات واقعیشون رو به رخ همدیگه بکشند.

دستش رو بالا اورد و صورت فرد مقابلش رو فاصله داد، خطی به نازکی مو از آب دهنشون اتصالشون رو نگه داشت. به چشمای خمار و آروم فرد مقابلش زل زد. اون چشم ها شجاعت گفتن همه چی رو بهش می داد.
"می دونستی دوست دارم؟!"
لبخندی روی لبش به وجود اومد به آرومی یک قدم و دو قدم فاصله گرفت، زمانی که فکر می کرد داره از دستش میده دستای باریک و ظریف روی عضوش فشرده شد."بهتره بیدار شی جیمین."

لبخند ملیحی روی صورتش شکل کرد و لبای پف کردش رو مکید."من از هر وقت دیگه ای بیدار ترم." از حرفش کاملا مطمئن بود، اما انگار شخص مقابلش اصرار داشت بیدار بشه، با تکرار حرفش عضوش رو هم فشار میداد، کم کم صورتش توی هاله ای دود فرو رفت و...

"خودتو جمع کن پارک جیمین!"
آهی کشید و سرش رو داخل بالشت فرو کرد.
"مزاحمم نشو!!"با این حال گوشه ی چشمش رو باز کرد و به هوسوک که دست به سینه بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد."بلند شو باید بریم تمرین."

هوسوک که از بیدار شدن پسر مطمئن بود دستی تکون داد و از در اتاق بیرون زد. بعد از بسته شدن در پشت سر هوسوک پتو رو از روی خودش کنار زد و سرش رو داخل بالشت فرو کرد. ثانیه ای از بسته شدن چشماش نگذشته بود که تصاویر واضحی از خوابش جلوی چشمش جون گرفتن و باعث سرخ شدن گونه های رنگ پریدش شد.

تنها چیزی که اون لحظه حتی انتظارش رو نداشت شق شدگی صبحگاهی بود، عضو دردناکش برآمده و به طور کامل قابل دیدن بود. اون وقت صبح مشخصات یه نوجوون پونزده ساله هورنی رو از خودش نشون می داد و این خیلی ترسناک و کثیف بود.

*****

"بارونی های زیادی داشتیم و به طور عجیبی الان هیچ کدومشون نیستن." جین به تهیونگ که داخل کمد کنار در ورودی خوابگاه دنبال بارونیش بود گفت.
"آخرین بار کی توی بارون رفت بیرون؟!"
جین خندید."باید ببینیم کی آخرین بار شکست عشقی خورده!"

یونگی ضربه ای به پشت جین زد."تو خودت الان یه متهمی هیونگ."
سجین در رو باز کرد و بهشون اشاره زد که بیرون برن."ون توی پارکینگ پارکه، خیس نمی شید. زود باشید جمع کنید بریم هر چی بیشتر معطل کنید از اون طرف شب باید بیشتر بمونید."

تهیونگ در کمد رو بست و اولین نفر بیرون رفت. یونگی، هوسوک و بعدش نامجون بیرون رفتن.
"حالت خوبه جیمین؟!"جونگکوک با نگرانی پرسید. جیمین با صدای جونگکوک از افکارش بیرون اومد، نگاهش رو از سفیدی دیوار به جونگکوکی که با نگرانی صورت رنگ پریدش رو بررسی میکرد داد."آره آره خوبم بیا بریم."بعد هم سریع تر از جونگکوک بیرون رفت.

•Complete~Behind The Mask || Fratello S2Where stories live. Discover now