جو اتاق اصلا مناسب نبود. جیکی حتی جرات نداشت سرش رو بالا بیاره و نگاهی حتی کوتاه به جین بندازه. میتونست دسته گل های فراوونی که اطراف اتاق چیده شده و عطرشون بخاطر تهویه ی اتاق اطراف پخش شده و به مشام میرسید رو زیرچشمی تشخیص بده.
نمیدونست کی، اما انگار بارون گرفته بود. صدای ضربه های قطرات بارون به تک پنحره ی اتاق که با پرده برای جلوگیری از عکس برداری پوشیده شده بود به گوش میرسید. انگار هوای سئول هم متوجه ی حال و هوای طوفانی جیکی شده بود.
"بیا بشین!"
با صدای خش دار و ضعیف جین؛ فوری سرش رو بالا اورد. اما با این حال اصلا طاقت نگاه کردن به وضعیت داغونش رو نداشت.
میتونست ببینه چطور دست چپش شکسته و پای گچ گرفتش بین زمین و هوا آویزون بود.جیکی فوری اطاعت کرد، کنار جیمین روی صندلی گوشه ی دیوار نشست. سکوت باز هم اتاق رو فرا گرفت. انگار هر کدوم از اونا دنبال مسئله ای برای باز کردن سر بحث بودن.
جین کمی روی تخت جابه جا شد که همین باعث شد جیمین از جاش بپره، به سمت جین بدوه و سعی کنه بالشت رو پشت پسر بزرگتر به طوری قراره بده که کمرش درد نگیره و در عین حال توی نشستن کمکش کنه.وقتی جین احساس راحتی بیشتری بهش دست داد نفس عمیقی کشید و لبخندی به جیمین زد. بعد از اون نگاه جدیش رو به جیکی که هنوز روی صندلی به همون حالت قبلی نشسته بود داد.
هنوز نمیتونست باور کنه اون جئون جونگکوک نیست، شباهتای اخلاقی و ظاهری پسر روبه روش به جونگکوک اونقدر زیاد بود که این مدت حتی ذره ای شک نکرده و خلل چیزی رو احساس نکرده بود."پس تو جونگکوک نیستی؟"
آخرین تلاشش رو برای انکار شدن این مسئله کرد و وقتی پسر مقابلش رد نکرد آهی کشید.
به ملافه ی سفید رنگ تخت تک نفره ی بیمارستان چنگ زد و سعی کرد با نفس های عمیقی که میکشید خودش رو آروم کنه.
تاثیر مورفین ها کم کم داشت محو میشد و بدنش بیشتر از قبل درحال واکنش دادن بود."جونگکوک کجاست؟ فقط...فقط بهم بگو زندس."
صداش در لحظه ی آخر لرزید، شاید بخاطر دردی که تحمل میکرد بود. جیکی آهی کشید و سرش رو بالا اورد.
"اون سالمه، یعنی آخرین باری که دیدمش سالم بود."
چهره ی جین با همین یک جمله رنگ عوض کرد. نفسش آروم تر و سبک تر شد."خب حالا میخوام برام توضیح بدی..."
جیکی به آرومی سرش رو بالا اورد و به صورت پف کرده ی جین که بخاطر دوز بالای داروها بود زل زد.
"تو کی هستی؟"بالاخره زمان توضیح فرا رسیده بود. از سر جاش بلند و چند قدمی به تخت نزدیک شد، اما در آخر ایستاد. دستاش رو پایین بدنش انداخت و انگشتاش رو بهم فشرد.
حالا که زمانش رسیده بود بنظر سخت تر از هر زمانی که برای خودش تمرین میکرد میومد. عرق سرد تیرک کمرش رو خیس کرده بود در حالی که از درون میسوخت.

VOCÊ ESTÁ LENDO
•Complete~Behind The Mask || Fratello S2
Fanfic•••Fratello Season 2••• ...Complete... ▪︎خلاصه: کیم تهیونگ و دوست پسرش جئون جونگکوک چهار ساله که با هم رابطه دارن. زمانی که تهیونگ فکر میکنه زندگیش بهتر از این نمیشه سرنوشت کثیف ترین چهرش رو بهش نشون میده. چی میشه اگه دوست پسرش اونی نباشه که فکرش رو...