موزیک افتر استوری
Okeanami Stali - Alekseev
پایگاه فرماندهی شمالی - زمستان 2023باد سرد زمستانی می وزید و دانه های ریز و سرد برف را به سمت چهره ی سرخ شده از سرمای پسری که در محوطه ی خلوت و بزرگ کوهستانی پایگاه به تنهایی ایستاده و به آسمان تاریک خیره شده بود، هدایت میکرد و گونه های یخ زده از سرماش رو سرخ تر از قبل.
شال کرمی رنگش، تا روی دهانش رو پوشانده بود و دست های پوشیده شده در دستکش های چرمش، درون جیب های خزدار کت چرم و قهوه ای رنگ نظامیش فرو رفته بودند. پلک هاش با ریتم کندی به هم برخورد میکردند و قلبش با هر ضربان، ثانیه هارو میشمرد.
برای سه روز متوالی، تا دیروقت خیره به آسمان منتظر مردی که برای فرماندهی یک ماموریت، پایگاهی که به او سپرده شده بود رو ترک کرده بود، می ماند، تا شاید بالاخره چراغ های باند فرود روشن بشن و راه رو برای فرود جنگنده های تیره رنگی که دیدنشون به یک عادت روزانه تبدیل شده بود، مشخص کنند.
برای چند ثانیه ی طولانی، پلک هاش رو روی هم قرار داد. با خم کردن سرش، بینیش رو هم درون شالی که بوی فرمانده رو میداد فرو برد.
انگار اون شب هم خبری نبود.
***
گرمای لذت بخش و آشنایی، گونه هاش رو نوازش میکرد و به سمت گردنش می رفت و دوباره به سمت گونه هاش برمی گشت و گاه درون موهای کوتاه شده و نامرتبش فرو میرفت. عطری که هر روز از شال بافتنی و کرمی رنگ استشمام میکرد، با شدت بیشتری به مشام می رسید و قلب دلتنگش رو بیطاقت تر از قبل میکرد.
پلک هاش رو با تصور رویا بودن این اتفاق به هم فشرد. اما.. با شنیدن صدایی بم و آرام، که اسمش رو به زیبایی نجوا میکرد، پلک هاش به سرعت از هم باز شدند و انگشت هاش به دستی که همچنان مشغول نوازش گونه اش بود، چنگ انداختند.
"- چانیول؟!"
اسم مردی که بهش لبخند میزد رو به زبون اورد. و ثانیه ای نگذشت که جسمش درون آغوش چانیول فشرده شد. بازوهاش به دور گردن چانیول حلقه شده بودند و انگشت هاش بین تار موهای تیره رنگش می دویدند و بدنش بین بازوهای بزرگ و گرم فرمانده، غرق در آرامش و امنیت می شد.
"- اینبار خیلی طول کشید."
در حالی که به گردن چانیول بوسه میزد، اعتراض کرد. سر چانیول هم متقابلاً درون گردنش فرو رفت و اینبار او بخش کوچکی از گردن بکهیون رو بین دندان هاش فشرد و مارک کمرنگی به جا گذاشت.
"- متاسفم. موقع برگشت برامون مشکل ایجاد کردن. مجبور شدیم به سمت کوهستان بکشونیمشون و این یکم زمان پروازمون رو...."
صداش با قاب گرفته شدن صورتش توسط انگشت های باریک بکهیون و کوبیده شدن لب هاش، بر روی لبهاش، درون گلوش خفه شد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
[COMPLETED] •⊱ Captain Oh ⊰• (HunHo)
Боевик⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh کاپل: هونهو، چانبک ژانر: اکشن، رومنس، اسمات نویسنده: Dreamer داستان از اون جایی شروع میشه که کیم جونمیون ، برای اثبات لیاقتش برای داشتن فامیلی کیم و تتوی عقاب سفید، وارد نیروی هوایی کره ی جنوبی می...