Ch.5

979 292 29
                                    

ارتفاع گرفت. و بالاتر از 3 جنگنده ی دشمنی که درحال تعقیب جنگنده ی چانیول و سوهیون بودند، قرار گرفت.

نگاهش رو برای ثانیه ای از سمت راست به صحنه ی جنگ زیرشون دوخت. " یکیشون نیست" با خودش تکرار کرد و اخمی کوچک میان ابروهاش جا خوش کرد.

- چانیول

× بله فرمانده

- یکیشون نیست..

و ثانیه ای سکوت. حتی در رادار هاشون هم چیزی دیده نمیشد. یک جنگنده ی رادار گریز. سهون نتیجه گیری کرد و زیرلب "لعنتی" زمزمه کرد.

لب هاشو از هم فاصله داد، تا دوباره چانیول رو مورد خطاب قرار بده که با گذر سریع جنگنده ی ناپدید شده از کنارش، لبهاش به هم چفت شدند.

یک چرخش کوچک انجام داد و دنبالش کرد. ارتفاعشون لحظه به لحظه بیشتر میشد. جنگ خاموش شده ی بینشون، به یک تعقیب و گریز تبدیل شده بود.

× پرنده ی یک نابود شد

صدای سوهیون در گوش های سهون و جونمیون پیچید. و در اون لحظه برای چند ثانیه ی کوتاه، رادار شلیک، روی جنگنده ی تیره رنگ کره ی شمالی قفل کرد. بهترین لحظه برای نابودی دشمن.

اما.. کنترل شلیک دست سهون نبود. کلید شلیک موشک روی دسته ی هدایت گر پسر ساکت و ترسیده ی جلوش بود.

- لعنت بهش

خطاب به جنگنده ی قدیمی که تحت کنترلش بود زمزمه کرد. و بعد صدای فریادش، پسر کوچکتر رو از جا پروند.

- شلیک کن.. همین الان

و جونمیونِ هل کرده، بدون اینکه کنترلی روی انگشت های پوشیده شده در دستکش پارچه ای و زمختش داشته باشه، دکمه ی سرخ رنگ زیر انگشت شصتش رو فشرد.

و بعد، انفجار جنگنده ی کره ی شمالی در مقابل چشم های مبهوت جونمیون. اون، الان یک نفر رو کشته بود. برای اولین بار، یک نفر رو کشته بود. و صدای سهون خیلی محو، در دالان های گوش هاش، پیچید.

- پرنده ی سوم نابود شد

سهون گفت و بالاخره توجهش رو به اخطار کمبود سوخت داد.

- چانیول..

صداش زد. قبل از اینکه بخواد فکری که در ذهنش پرسه میزد رو به جونمیون منتقل کنه، صداش زد. اما سکوت.. چیزی بود که دریافت کرد.

- پارک چانیول..

بلند تر صداش زد. و بازهم سکوت.

برای ثانیه ای ترسید. چانیول اعلام نکرده بود که جنگنده ی دوم رو هم نابود کرده یا نه. نگاه عصبی و نگرانش روی رادار سبز رنگ روبه روش ثابت کرد. نبود. هیچ جا نبود.

- چانیول

نعره کشید. بلند و ترسیده. صدای ترسیده ی جونمیون به گوش هاش میرسید. اما نمیفهمید. هیچ کدوم از کلماتش رو نمیفهمید. سوهیون با برج مراقبت ارتباط برقرار کرد. و دقایقی بعد، درحالی که بالای جنگنده ی سهون پرواز میکرد، صداش زد.

[COMPLETED] •⊱ Captain Oh ⊰• (HunHo)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora