Ch.1

3.8K 382 46
                                    

- آماده ای چانیول..؟

+ مطمئنی که باز میخوای امتحانش کنی؟!

صدای نامطمئن چانیول در گوش هاش پیچید. آروم به استرس همیشگی اون خندید. دستهاش رو حرکت داد. چرخید و بالای جت چانیول متوقف شد. از بالا بهش نگاهی انداخت.

- نگران نباش.. اینبار موفق میشم..

بااطمینان گفت و انگشت هاش دور دسته ی نیمه پلاستیکی و نیمه فلزی جلوش محکم شدند. چرخید و با برگشتن به حالت عادیش، با سرعت به جلو حرکت کرد. چانیول هم با زمزمه کردن "دیوونه"، به دنبالش رفت.

دقایقی بعد، در ارتفاع 28 هزار فوتی از دریای بین کره و ژاپن درکنار هم پرواز میکردند. یکی با هیجان و دیگری با استرس.

- 10.. 9.. 8.. 7.. .

شمارش معکوس سهون شروع شد و نگاه چانیول به سمت آسمان برگشت. نمیتونست نگاه کنه.

+ آخرش خودتو به کشتن میدی...

- 1

و بعد، سقوط مستقیم سهون به سمت دریا...! صدای فریاد هیجان زده اش توی گوش های چانیول میپیچید و فحش دادن های چانیول، از حالت زیر لبی به بلند لب زدن تبدیل شدن.

سهون دسته هدایت گر جتش رو رها کرده بود و موتور هاش رو خاموش. با چشم هایی هیجان زده به دریایی که با سرعت بهش نزدیک میشد چشم دوخته بود. با رسیدن به ارتفاع 80 فوتی و اخطارهای جت گرون قیمتش، دوباره شمارش معکوس رو شروع کرد و قبل از اینکه با دریا برخورد بکنه، انگشت هاش به دسته چنگ زدند و با کشیدنش به سمت خودش و روشن کردن موتور ها، از برخورد جلوگیری کرد و با سرعت در امتداد سطح دریا شروع به پرواز کرد. صدای فحش دادن چانیول به گوشش میرسید و باعث خنده اش میشد.

- آروم باش رفیق

+ فاک بهت.. عوضی.. به مرزه سکته رسوندیم..

- بهت گفته بودم که اینبار میتونم

چانیول جتش رو نزدیک سهون برد.

+ آره تونستی.. البته بعد از داغون کردن شیش تا از بهترین جت های پایگاه.. هنوزم نفهمیدم چطور تا الان اخراجت نکردن.. مرتیکه دیوونه..

- اونا به من احتیاج دارن چانیولا.. بهم احتیاج دارن.. و نگران این یکی نباش.. من این عروسکو هرگز خراب نمیکنم..

+ تو اینو راجب اون شیش تای قبلی هم گفتی

و سهون به راحتی میتونست چهره ی پوکر و کلافه ی هیونگش رو تصور کنه. بازهم خندید.

- خیله خب پسر.. آروم باش.. بیا برگردیم آشیانه...

اما قبل از اینکه تائیدی از سمت چانیول دریافت کنه، یک جت تیره رنگ، به سرعت از روبه روشون گذشت و پشت سرشون قرار گرفت.

+ این دیگه کدوم خریه...

چانیول با کلافگی گفت. اما جوابی از سهون نشنید.

[COMPLETED] •⊱ Captain Oh ⊰• (HunHo)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora