Come back to me (part 1)

1.7K 254 50
                                    

دوستان این وان شات یه جورایی ادامه ی قسمت ۳۳ ی سریال هستش
یکم تفاوت توش بوجود آوردم
و خب پایانشم متفاوته :)

__________

صدای داده وانگجی توی مقره حذب ون طنین انداخت...
-وی یینگ!!

دویید سمتش و قبل از اینکه بیوفته رو زمین گرفتتش...
با دستای لرزون وی ووشیان رو عقب کشید تا توی صورتش نگاه کنه...
هانگوانگ جونی که هیچ وقت هیچ حسی به چهره نداشت...ترسیده بود...
ترس از دست دادن وی یینگ سر تا پاشو در بر گرفته بود...

بدن خسته و خونیه وی ووشیان رو بغل کرد...
به تیرایی که بدن معشوقشو سوراخ کرده بودن خیره شد...
اشکاش صورتشو خیس کرده بودن

جلوی چشمای متعجب رؤسای حذبای برتر، پیشونی وی ووشیان رو بوسید...
لانگ وانگجی همین الان چیکار کرد...؟؟

آروم بدن ووشیانو روی زمین قرار داد

صدای ‌پچ پچ افراده اطرافش توی گوشش میپیچیدن و بهش یاداوردی میکردن که چه بلایی سره وی یینگش آوردن...
بیچن رو از توی قلافش کشید بیرون...
با چشمای خیس و صورتی که از عصبانیت داشت منفجر میشد بهشون خیره شد
داده بلندی زد

-یک قدم!
-یک قدم دیگه بهش نزدیک بشید پاهای تک تکتونو خرد میکنم!!

لان چیرن با عصبانیت سرش داد زد

=چه غلطی داری میکنی !؟؟

یکی از افراده جذب جین فریاد زد

+هانگوانگ جون!! تو داری از یه خیانتکار دفاع میکنی!؟

-اون گناهی مرتکب نشده!!

+اون یه قاتله !!!

-میخوای بگی خودت تاحالا کسی رو نکشتی!؟؟؟

داده بلندی که تمام افراده حاضر رو سرکوب کرد...

بعد از چند ثانیه، صدای بی جونی به گوش وانگجی رسید...

=لان...ژان...

با شنیدن صدای بی حال ووشیان ، وانگجی با پاهای لرزون به سمتش رفت...
بیچن رو روی زمین انداخت و بدن بی جون ووشیان رو توی بغلش کشید...

همونطور که اشکاش گونه هاشو خیس میکرد دستشو روی صورت ووشیان قرار داد

-وی یینگ

=لان ژان...

-وی یینگ تحمل کن
-تو...تو نمیتونی منو اینطوری ول بکنی

ووشیان خنده ی دردناکی کرد

=سرنوشت دست ما نیست لان ژان...

سرفه ی نه چندان بلندی کرد و همزمان خون بالا آورد...

وانگجی بدن ووشیان رو کشید بالا و به سینه ی خودش چسبوندتش

با اینکه اشک میریخت اما چهره ی سر سختشو حفظ کرده بود...و تو اون حالت از همیشه ترسناک تر بود...

لان چیرن دادی زد

+این فرصت آخرته هانگوانگ جون!!

وانگجی بدون فکر کردن جواب داد

- زندگی ای که اون توش نباشه رو نمیخوام!!

شنیدن این حرفا از دهن هانگوانگ جون برای همشون عجیب بود...بعضیا میگفتن که ووشیان اونو طلسم کرده... بعضیا میگفتن هوس چشمشو کور کرده...اما هیچکس نگفت که شاید...اون واقعا عاشقه...

قبل از اینکه لان چیرن چیزی بتونه بگه، صدای یه نفر توی گوششون پیچید...

~اگر میخواید دستتون به وانگجی و ارباب زاده برسه...باید از رو جنازه ی من رد بشید...!!

_________

خب اینم از پارت اول این وان شات کوچولو ^^
منو از نظراتتون دریغ نکنید TT

Wangxian- Yizhan one shotsМесто, где живут истории. Откройте их для себя