Part 1

1.8K 167 2
                                    

🍂Thirties🍂

Pt 1

طبق روال جدید زندگیش داخل کلاب نشسته بود و به موسیقی پر سر و صدای متال گوش می داد.

شات دوم رو بالا رفت و نگاهی به اطراف انداخت.

با ضربه ای که به کتفش خورد، سرش رو با اخم چرخوند.

با دیدن دوستی که تازه باهاش آشنا شده بود، سعی کرد گره بین ابروهاش رو باز کنه.

روی صندلی نشست:
_سلام رفیق قدیمی

سرش رو تکون داد:
_سلام بیخودی خوشحال

صدای خنده پسر بلند شد:
_تو زیادی دپی من اوکیم

لب هاش رو جمع کرد:
_آره آره من بدم

خندش رو خورد وارد فاز جدی شد:
_بالاخره سرگرمی جدید پیدا کردی؟

شات تازه پر شده ـش رو از روی میز برداشت:
_تو این جهنم همه چی تکراریه

شات رو از دستش کشید و بالا رفت بعد محکم روی میز کوبیدش:
_نه بیبی تو زیادی همه چیزو امتحان کردی
نظرت درمورد رقص چیه؟

به پشتی صندلی تکیه داد دستش رو روی میز گذاشت.

حین این که یه کارت رو بین انگشت های بلندش می چرخوند، گفت:
_مزخرف!
بیخیال هوسوک من حال هماهنگ شدن با خودمم ندارم چه جوری با آهنگ هماهنگ بشم؟

با مسخره بازی، اداش رو در آورد:
_از بس احمقی

بعد از سکوت کوتاهی دوباره هوسوک به حرف اومد:
_ولی یه بار امتحانش کن شاید خوشت اومد

سرش رو به معنی باشه تکون داد.

هوسوک از روی صندلی بلند شد دستش رو روی شونه ی دوستش گذاشت فشار کوتاهی به بدنش وارد کرد و بین جمعیت درحال رقص محو شد.

با ذهن خالی، به جمعیت خیره شد و انقدر به خوردن مشروب ادامه داد که دوباره مست و بیهوش با ماشین هوسوک سر از خونه ـش در آورد.

……………………………………………………………………………

نفس نفس زنان از کیسه بوکس آویزان از دیوار فاصله گرفت و دوباره با پای چپش به بدنه کیسه کوبید.

عاشق صدایی که بعد از هر ضربه به وجود می اومد بود.

انقدر زیاد که تقریبا حاضر بود برای اینکار جونش رو هم بده ولی بدنش چیز جدیدی رو می طلبید.

از بچگی، به شدت تنوع طلب بود و این حس و حال مزخرف الانش هم از همین مشکل ریشه می گرفت.

رکابی مشکی رنگ خیس از عرقش رو در آورد و روی زمین پرتش کرد.

وارد حمام کوچیک باشگاه شد و بعد از دوش مختصری که گرفت، سمت لباس هاش رفت.

تیشرت مشکی ای که کاملا به بدنش می چسبید و تموم عضله های ریز و درشتش رو سخاوتمندانه به نمایش می ذاشت با شلوار کتانی هم رنگ پوشید.

ThirtiesWhere stories live. Discover now