سلام✨
اول از همه باورم نمی شه تایتل این پارت همچین چیزیه... اصلا دوستش ندارم:(ولی خب باید یه چیزی رو به همه تون بگم و از اونجایی که همه فالوم نکردین گفتم اینجا هم بگم.
خب مادر پدرم کرونا دارن! منم یکم مریضم و تمام مدت دراز کشم... ولی فکر نکنم منم گرفته باشم ولی سر درد و گلو درد و اینا سرجاشه😒😐💔
بخاطر همین کلاس های درسمم به زور و بخاطر اینکه غیبت نخورم میرم و اصلا نمی تونم زیاد سر گوشی یا لپ تاپ باشم...
خلاصه وضعیت خونه مون به هم ریخته ست...
اطلاعات زیاد دادم فکر کنم😅😂 ولی حس کردم بهتره بدونین تا اینکه کلا هیچی نگم...
یکم که سر دردم خوب شد چند تا پارت با هم میذارم [ به شرط اینکه خوب ووت بدین! ]
نقشه های زیادی برای پارت های بعدی کشیدم😌😈
راستی بابت اینکه جواب کامنت های پارت پیش رو ندادم معذرت می خوام... واتپدم گاو شده چون همه شون تو نوتیف هام هستن ولی تا روشون می زنم میگه لود نمیشه و از این کوفتی ها و خلاصه حسابی اعصابم رو بهم ریخت... خیلی دوست داشتم باهاتون حرف بزنم:(
اگر تو این پارتم چیزی گذاشتین بدونین که من می خونم شون ولی شاید باز لود نشه و نتونم جواب تون رو بدم😭💔
ببخشید که این چند وقته همه ش بدقولی میکنم و نویسنده ی خوبی نیستم:(
[ عطسه های پشت سرهم] فعلا هم نیاین تا بوکو ضدعفونی کنم از من چیزی نگیرین😐😂🤦🏻♀
مواظب خودتون باشینننننننن کیوتی هااااااا🌸💙
YOU ARE READING
𝕄𝕐 𝕎𝕆ℝ𝕃𝔻✨
Fanfictionچانیول هرگز فکر نمیکرد که موجودات خیالی ای که معمولا تو گوشی سهون باهاشون ملاقات میکرد واقعی باشن. چه برسه به اینکه یکیشون رو بخواد تو خونش نگه داره. اونم نه هر موجودی رو؛ یه فرشته که از بخت بدش بالهاش سیاهه و کل فرشته ها طردش کردن! ✨🧚♂️ 🌎✨🌎✨🌎✨...