دوباره نگاهی به بند کفشم انداختم و وقتی از کامل بسته شدنش مطمئن شدم وارد اتاق تمرین شدم....
بچه ها مشغول تمرین بودن...با چند بار دست زدن متوجه من شدن و دست از رقصیدن کشیدن.
_خسته نباشید بچه ها...واسه کنسرت هفته آینده بوآ سونبه فقط به پنج تا دنسر احتیاج داریم...من هنوز مچ پام بهبود کامل ندیده پس باید بدون من برید رو استیج...
هانیول ،مینا، یونگ و یه رین شما پارتنر همدیگه هستید و واسه کنسرت بعدی آماده بشید و پارتنر بوآ سونبه...
+منم میتونم رو استیج باشم؟؟؟با قطع شدن حرفم سرم رو برگردوندم و با سونگ و پسری که کنارش ایستاده بود مواجه شدم کلاه کپ سفید روی سرش اونقدر پایین بود که تقریبا چیزی از صورتش دیده نمیشد...همراه سونگ نزدیک تر اومد و تو چند قدمی من متوقف شد...
نگاهی به سونگ انداختم که با لبخند رو لبش به پسر قدبلند کنارش اشاره کرد:
×معرفی میکنم ،دنسر و کار آموز جدیدت...دو روز قبل که یهو غیبت زد قرار بود باهاش آشنا بشی...بهر حال از الان جزو گروهته...نگاهم کشیده شد به پسر کنارش...کلاهش رو برداشت و موهای فرفری اش رو صورتش ریختن و پیشونیش رو پوشوندن...
با چشمای گرد بهش نگاه کردم... تعظیم کرد و با لبخندی که اگه یکم دیگه رو صورتش کش میومد گوشه های لبش رو جر میداد خودشو معرفی کرد:
+پارک چانیول هستم... خوشحالم که دوباره ملاقاتتون میکنم... امیدوارم تاثیر خوبی تو گروه داشته باشم.آب دهنم رو قورت دادم و چشمام نشست رو هودی صورتی رنگ سایز بزرگی که تنش کرده بود و اتفاقی که دو روز تموم سعی در فراموش کردنش داشتم.
×شما دو نفر مگه همدیگه رو میشناسید؟؟؟
+بله البته که میشناسم...مگه میشه کیم جونگین یکی از معروفترین دنسر های کره رو نشناسی.
و با چشم های درشتش بهم خیره شد.
لبخندی هولکی زدم :
_ آه ...به گروه خوش آمدی ...امیدوارم تو گروه موفق باشی.سونگ بهش گفت بره با بقیه بچه ها آشنا بشه و تو این موقعیت منم سونگ رو کشیدم کنار:
×هوی چته دستمو کندی ...آخ آخ
_فیلم بازی نکن کاریت نکردم که آخ آخ راه انداختی واسه من...
×خوب حالا...چته چی میخای؟؟؟!
به چانیول که داشت با بچه ها آشنا میشد نگاه انداختم:
_این دراز کیه برداشتی آوردی اینجا...
سونگ پوکر زل زد تو صورتم:
×این همون دنسری که در موردش بهت گفتم دیگه، از طرف کمپانی تایید شده و قرار بود دو روز پیش بهت معرفیش کنم که دود شدی رفتی هوا...راستی این دو روز کجا غیبت زده بود؟!!!دوباره نگاهم به اون گوسفند صورتی افتاد...صورتی ...رنگ تنفر برانگیز...
_مگه من تاییدش کردم،کمپانی به چه اجازه ای بدون نظر من زرتی واسه خودش دنسر اضافه میکنه ...من لیدر این گروه کوفتی هستم یا نه؟؟؟
×کمپانیه دیگه...بعدش گفتم که انگار یکی از سهامدارهای کل معرفیش کرده ...غیر از اون موقع بررسی برگه های مدارکش فهمیدم همچین آدم آماتوری هم نیست،تو یکی از بزرگترین آکادمی های دنس تو چین مربی بوده.
YOU ARE READING
He's just a doll😇
Fanfictionنام:اون فقط یه عروسکه 💮 کاپل:بکسو،چانکای ژانر:فلاف،فانتزی،رومنس،🔞اسمات🔞🍓🍑 نویسنده: ادونیس بیون بکهیون یه ایدل معروف و سوپر استار بزرگه کسی که تو زندگیش تقریبا همه چی داره!!! چی میشه اگه تو یکی از کنسرت هاش یه هدیه کوچیک دریافت کنه و همون هدیه...